11.3 C
Tehran
شنبه 12 فروردین 1402

از اسیدپاشی تا سم‌پاشی− حملات جمهوری شیمیایی به زن

در آخرین آمار منتشر شده در خصوص مسمومیت‌های سریالی...

مسئولیت شهروندی در دموکراسی− شاهزاده در گفتگو

در آخرین روز «کنفرانس امنیتی مونیخ» که از جمعه،...

آبادان، اشرف، کلن – شکست طلسم مجاهدین

روی جلد شماره ۴۴/۲۰۲۱ مجله تسایت، منتشره در ۵...
سحر
سحر
اگر امروز نتوانم موی خود را محکم بگیرم و خویش را از این باتلاق بیرون بکشم، بی تردید هم خودم و هم اسبی که سوار بر آن در راهم، هر دو غرق خواهیم شد.

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here

آبانی که آبانی‌ها را ساخت

در هشتمین برج فلکی کژدمی نشسته است با طول سماوی ۲۱۰ تا ۲۴۰ درجه از نقطه‌ی بهار. بطلمیوس ایزد حاکم بر این برج را در تیترابیبلوس، مارس، خدای رومی جنگ معرفی می‌کند. آبان تماما در این برج واقع شده است و اگر در کیهان بطلمیوس و باورهای ادوار قدیم سیر کنیم، خلق و خو، صفات اخلاقی، ویژگی‌های شخصیتی و حتی “سرنوشت” «آبانی‌ها» نیز- و نه تنها مردمانی که در این ماه بدنیا آمده‌اند و بعد از این هم بدنیا خواهند آمد بلکه متولدین تمام ماه‌های دیگر سال در گذشته و آینده نیز- پدیدآمده از وقایع فلکی این برج خواهند بود. تقویم‌ها، به عنوان سیستم‌هایی که شمارش و نظم زمان را ممکن می‌سازند، زاده‌ی همین کهن‌باورند، که زندگی انسانها، تاریخ و سرنوشتشان جایی بیرون از جامعه بشری‌، در آسمانها مقدر شده است. تمام قواعدی که بر ساختار گاهشمارها حاکمند برآمده از وقایع نجومی (اهله قمر، سال خورشیدی…) و محاسبات مربوط به آنها هستند. در واقع همان باور -در گذشته بیش از امروز- که بر اساس آن، افلاک و آسمان زمان تقویمی و محاسبات آن را تنظیم می‌کردند، “تقدیر” انسانها و سرنوشت‌های انسانی را نیز از بطن «زمان فلکی» بیرون می‌کشید، مردمان را قضاوت می‌کرد، تاریخشان را پیش از آنکه اتفاق بیفتد به زبانی متفاوت روایت می‌کرد. اگر زاده‌ی برج عقرب بودی، نظمی در کهکشان‌ها معین می‌کرد که چگونه باشی و چه بر سرت بیاید. تقریبا تمام این جادو و جمبل امروز به قلمرو اپلیکیشن‌های طالع‌بینی و خرافه‌های تارِ علوم خفیه پا پس کشیده است. هرچند سیستم‌هایی که این باورها آفریدند، کماکان به اشکالی مدرن و تهی از جادو در سراسر فناوری‌های پیشرفته، در ابزارهایی مانند ساعت و تقویم، در تمام فرهنگ‌ها و جوامع امروزی رسوب کرده و حضوری گسترده دارند. ولی خرافه و تقویم تنها عناصری نیستند که خود را از عصر مجوسان و منجم‌باشی‌ها به دنیای امروز ما نجات داده‌اند.

این گزاره تاریخ‌گرایانه که «انسان‌ها فرزندان زمانه‌ی خویش هستند»، به این معنی که رفتار و رویکرد اجتماعی، مجموعه‌ی باورها و ذهنیات آنها، گرایش‌ها و «هویت فرهنگی» آنها پدیدآمده و شکل‌گرفته از واقعیت و شرایط تاریخی هستند که در آن بر حسب اتفاق واقع شده‌اند، هنوز چیزی از ماهیت زمان به عنوان «تولیدکننده» و «خالق»، به عنوان «ژنراتور» (generator) نسلها (generations)، چیزی از «روح جهان»[۱] هگلیانیسم در هسته‌ی خویش نهفته دارد – هرچند بدون دخالت افلاک و آن نیروهای آسمانی. آری، زمانهایی هستند که نسل‌سازند. آبان ۹۸ از این دست زمان‌ها در تاریخ معاصر ایران است. از وقایع آبان ۹۸ نسلی در ایران به وجود آمده که با نسلهای معترض پیش از خود تفاوت‌هایی رادیکال دارد و هویت تاریخی و سیاسی آن کاملا ناشناخته مانده و هنوز از دورهمی‌های مخبران بی‌بی‌سی و رسانه‌های خاکستری رها نگشته تا در پژوهش و تحقیق بر هویت خویش واقف شود. آن یک هفته خاموشی اینترنت، یک هفته انفرادی جامعه‌ی ایران، در فرهنگ اعتراض ایران تحولی عمیق ایجاد کرد. اعتراض آبانی‌ها به لحاظ کیفی دیگر از جنس «مطالبه» نیست، مبارزه است؛ آبانی‌ها از نظام چیزی نمی‌خواهند که بتواند در برقرار ماندنش به آنها بدهد. لبه‌ی تیز مبارزه‌ی آنها بر ریشه‌ی نظام فرود می‌آید. آبانی به چیزی کمتر از نابودی جمهوری اسلامی نمی‌اندیشد. «نه» آبانی‌ها، نه به جمهوری اسلامی است. دادخواهی، وقتی که آبانی‌ها از آن می‌گویند، به دست وکیل و دادستان و قاضی در دادگاه‌های رژیم حاکم میسر نمی‌شود؛ شکایت آنها بر علیه رژیم و دادگاه‌ها و قضات و دادستانها و وکلایش خوانده شده است. دادخواهی آنها حیاتی است. عدالت در فرهنگ اعتراضی آبانی‌ها همان اندازه حیاتیست که در این جمله از کانت: «اگر عدالت از بین برود، پس زندگی بر روی این کره خاکی دیگر برای انسانها ارزشی ندارد» بیانی برنده می‌یابد[۲]. به همین جهت اعتراض آبانی‌ها به نقض سیستماتیک حقوق بشر توسط قوانین و عوامل جمهوری اسلامی، اعتراضی بنیادیست؛ برای بازگرداندن ارزشِ زیستن در این آب و خاک، ارزشِ ماندن در ایران برای هر انسانی، ایرانی یا غیرایرانی.
آبانی یک ضد انقلاب است؛ ضد ۵۷، شعارهایش، دروغ‌هایش، آدمهایش. ضد هرآنکه  در این فاجعه نقش داشت و هنوز هم دارد، از بیت خمینی و خامنه‌ای گرفته تا ملی مذهبی‌ها و مجاهدین، از اصلاح تا اصول و پسماندهای چپ‌چریکها. «نه» آبانی‌ها، نه به ۵۷ تا به امروز است؛ نه به مردن یا کشتن برای توهمات و رمانتیسم انقلابی ۵۷یهاست. عصیان آبانی، با کلمات کامو «فرسنگها به دور از هرگونه رمانتیسم، از واقع‌گرایی راستین حمایت می‌کند. اگر انقلاب هم بخواهد، آن را برای زندگی و نه برای نفی آن می‌خواهد. از اینرو پیش از هر چیز بر ملموس‌ترین واقعیت‌های زندگی، شغل و روستا تاکید می‌کند، که به واسطه‌ی آنها پرتوی هستی، قلب زنده و تپنده‌ی اشیاء و انسانها نمایان می‌شود»[۳]. فریاد «مرگ بر جمهوری اسلامی» یک آبانی، صبح یک روزِ اتفاقی، در یک ایستگاه مترو، فروغ «زنده باد زندگی» است.

این «واقع‌گرایی» خارج از بینشِ سطحی مهمانان برنامه‌های دورهمی رسانه‌های خاکستریست. به همین سبب نیز در جریان خیزش تشنگان خوزستان و همبستگی آبانی‌ها با هموطنان خوزستانی خود، نگاه آنها فراتر از «اعتراض به بی‌آبی» نرفت. در اعتراضات خونین آبان ۹۸، از اعتراض به گرانی بنزین، از دغدغه‌های معیشتی و فقر و حاشیه‌نشینی معترضین، نتیجه‌گیری آنها این بود، که اعتراضات فاقد خاستگاه معنوی و آرمان‌های انقلابیست؛ آنها در بنزین و آب، در سراوان و کردستان «قلب زنده و تپنده‌ی اشیاء و انسانها» را نمی‌توانند ببینند؛ نگاهشان قد نمی‌دهد.
هویت سیاسی و فرهنگ اعتراضی آبانی‌ها هنوز نانوشته و ناشناخته مانده.

آبانی‌هایی که آبان را ساختند

او هم پسر کسی بود. ۲۵ آبان ۹۸، پیش از آنکه پشت باغ سیب مهرشهر به مغزش شلیک کنند، پویا بختیاری، متولد ۱۹ شهریور ۱۳۷۱ می‌گفت: «مردم این فرصت رو از دست ندین. یک بار برای همیشه این رژیم تبهکار و فاسد رو که چهل ساله مردم کشور عزیز ایران رو بدبخت کرده، برای یک بار از بین ببریم»

در خیابان مولانای شهرک صدرا، شیراز، محمد داستان‌خواه، ۱۵ ساله، دانش‌آموز کلاس نهم مدرسه فردوسی، با دوست همکلاسی خود، در راه بازگشت از مدرسه به خانه، ۲۵ آبان ۹۸ در کنار خیابان نشسته بود، لباس فرم مدرسه بر تن داشت که قلبش را هدف گلوله قرار دادند؛ او هم پسر کسی بود.

دستفروش بود. محمد ملکی ۲۳ سال داشت. او هم پسر کسی بود. دو هفته پیش از آنکه به ریه‌اش شلیک کنند، پدر کسی هم شده بود. ۲۵ آبان در جاده ساوه، گلوله‌ای که به ریه‌اش زده بودند تا ستون فقرات پیش رفت و او را فلج کرد. ۶ بهمن ۱۳۹۸، پدر و پسر کسی در بیمارستان رباط کریم جان باخت:

نه کژدمی در خانه‌ی آبان نشسته، نه دست فلک در کار است. در آبان خون ریختند. جمهوری اسلامی کشتاری به راه انداخت که هنوز پس از گذشت دو سال هیچکس از ابعاد واقعی آن اطلاع ندارد. آبان را مردمانی رقم زدند که در آن روزها به خیابان‌ها آمدند، کشته و زخمی، دستگیر و شکنجه شدند. بسیاری از آنها هنوز در زندانهای رژیم هستند. در تاریخ هیچ اراده‌ای برای تولید یک نسل وجود ندارد. آبان را آبانی‌ها رقم زدند.

حرکت تاریخ در همین به ظاهر تناقض انجام می‌گیرد. موریس مرلو-پونتی در «اومانیسم و ترور»[۴] این ویژگی را «دوپهلویی تاریخ»[۵] می‌نامد و تا آنجا پیش می‌رود که در تاریخ سرشتی پلید می‌بیند:«نوعی خباثت در تاریخ وجود دارد: به انسانها التماس می‌کند، آنها را به وسوسه می‌اندازد، به گونه‌ای که باور می‌کنند، دارند در مسیر تاریخ قدم برمی‌دارند؛ و سپس ناگهان نقاب از چهره برمی‌دارد، و وقایع به گونه‌ای دگر رقم می‌خورند و ثابت می‌کنند، مسیر دیگری هم محتمل است. انسانهایی را که تاریخ در این مسیر به حال خود رها می‌سازد و خود را راحت به عنوان شرکای جرم می‌بینند، به ناگاه خویش را در جایگاه مسببین جنایتی می‌یابند که تاریخ به آنها الهام بخشیده بود. و آنها قادر به جستجو در پی یافتن عذر و بهانه نیستند؛ ناتوان از برداشتن حتی بخشی از بار مسئولیت از دوش خویش.»

اگر تاریخ می‌توانست منشا اعمال انسان‌ها باشد، دادخواهی هیچ معنی نداشت، چراکه در آن صورت انسان تنها ابزاری برای رسیدن تاریخ به اهدافش بود؛ فرزند تاریخ بود، «فرزند زمانه‌ی خویش بود»، نه فرزند کسی. جنایت هم معنی نداشت. مرلو-پونتی مفهوم «دوپهلویی تاریخ» را در لحظه‌ای از تاریخ اندیشید که هرمان گورینگ در دادگاه‌های نورنبرگ با «ماموری و معذوری» به هنگام مواجهه با اتهام «جنایت علیه بشریت» از خویش دفاع می‌کرد؛ گورینگ و بسیاری از جنایتکاران دیگر در آن دادگاه‌ها خویش را «فرزندان رایش سوم» معرفی می‌کردند، در زمانه‌ای که آنها “کار” می‌کردند، کارهایشان جنایت به حساب نمی‌آمد، انجام وظیفه بود. ولی گورینگ فرزند رایش سوم نبود، مادرش فرانسیسکا تیفن‌برون و پدرش هاینرش ارنست گورینگ نام داشتند. او هم فرزند کسی بود؛ عاجز از یافتن توجیهی برای اعمالش: جنایت علیه بشریت.

ماموری که در بلوار رزهبان مغز پویا بختیاری را متلاشی کرد، با پویا در یک مکان و یک لحظه‌ی مشترک از تاریخ ایستاده بود. پژمان قلی‌پور پسر محبوبه رمضانی؛ حسین سلامی پسر «آقا اطیابی»، هر دو در یک آبان حضور داشتند. یکی از آنها باعث شد، تاریخ نقاب از چهره بردارد، نشان دهد که مسیر دیگری هم محتمل است، آبان را ساخت. دیگری، سردار سپاه، هنگام انجام وظیفه، شریک جرمی شد که خود، به عنوان «فرزند انقلاب» از مسببین آن بود: قتل عام نیزارهای ماهشهر، کشتار پشت درهای بسته، در خاموشی اینترنت، جنایت علیه بشریت.


۱. Weltgeist
۲. Immanuel Kant, Die Metaphysik der Sitten
۳. Albert Camus, L’Homme révolté
۴. Humanisme et terreur
۵. ambiguïté

آبانی بودن