فیلم قیچی کردن موی سر دانشآموزان پسر در حیاط یک مدرسهی پسرانه- پسرانه/دخترانه: ایدئولوژی اینجا پیش از آنکه آموزش باشد ساختار است- موضوع «آموزش ایدئولوژیک» را از محل شعار به کانون بحث کشاند. در افکار عمومی این سوال پیش آمد که آموزش ایدئولوژیک، آنگونه که معلمان در تجمعات ماههای گذشته، اعتراض خود را نسبت به آن ابراز کردهاند دقیقا به چه معنیست؟ منظور فعالان فرهنگی از این تعبیر چیست؟ از کدام ایدئولوژی حرف میزنند؟ آیا «آموزگاران» خود از یک سو برآمده از این آموزش ایدئولوژیک و از سوی دیگر ابزار آن نیستند؟ آموزش ایدئولوژیک از کجا آغاز میشود؟ چه اَشکالی دارد؟ تاکنون چگونه و توسط چه قشری اعمال میشده؟ دامنهی آثار و آسیبهای رفتاری و اجتماعی پدید آمده از آموزش ایدئولوژیک چه وسعتی دارند؟ آیا معلمان خارج از این دامنه قرار گرفتهاند؟ آیا آنها خود قربانی این نوع آموزش نیستند؟ و اگر هستند، این موضوع، نقد آنان را از درون تهی نمیکند؟ پرسشها تمامی ندارند.
اعتراضات معلمان، آنطور که فعالان این قشر طی سالهای اخیر در رسانهها و شبکههای اجتماعی مرتبا تکرار کردهاند، اعتراضاتی صرفا صنفی و در چارچوب قانون اساسیاند. قانون اساسی جمهوری اسلامی اما دقیقا همان چارچوبیست که ایدئولوژیِ اسلامِ سیاسی/انقلابی از نخستین گزارهاش: «حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران، بر اساس اعتقاد دیرینهاش به حکومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید آیت الله العظمی امام خمینی […]»، و از آن پس در تک تک ۱۴ اصل کلی آن، از: «کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد» گرفته تا بتنریزی کیشِ پیشوا در پنجمین اصلش: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است» به شکلی گریزناپذیر به هر شهروندی که خود را تابع آن بداند دیکته و بر سر بقیه پتکوار کوبیده میشود. در قانون اساسیِ جمهوری اسلامی است که ایدئولوژی به تمامیت میرسد. آموزش ایدئولوژیک از تشعشات این قانون اساسی ست. محمود بهشتی لنگرودی، سخنگوی کانون صنفی معلمان در اردیبهشت ۱۳۹۴ میگفت، «خواسته معلمان دقیقا خواسته ۱۵ سال پیش است. اگر قانون نظام هماهنگ حقوق که در زمان آقای هاشمی تصویب شد، در حال حاضر اجرا شود، تبعیضها برطرف خواهد شد.» و ۶ سال بعد شکرالله احمدی، عضو هیئت مدیره انجمن صنفی معلمان فارس: «کسانی که عضو انجمن صنفی فارس هستند، اساسنامه را پذیرفتهاند و میدانند که فعالیت ما صرفا در چارچوب پیگیری مطالبات صنفی معلمان و دیگر ذینفعان نظام آموزشی یعنی دانشآموزان است.» هماهنگ با این خصوصیت- خصوصیت صنفی بودن- اعتراض فعالان صنفی معلمان به «آموزش ایدئولوژیک» نیز ماهیتی صرفا صنفی پیدا میکند:
معلمان به استخدام آخوند به عنوان معلم در مدارس توسط وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی اعتراض دارند و اسم این اعتراض صنفی را «اعتراض به آموزش ایدئولوژیک» گذاشتهاند. آخوندها رقبای جدی و صنفی معلمان در ساختار اجتماعی ایران هستند. آنها نیز در کنار مشاغل دیگر به تدریس مشغولند. علاوه بر این، این رقیب صنفیِ معلمان از پشتیبانی همهجانبهی حکومت نیز برخوردار است. او اصلا نام دیگر حکومت است. در رسانهها و افکار عمومی خارج از ایران، اغلب از «رژیم ملاها» به عنوان اصطلاحی همردیف و معنی برای «جمهوری اسلامی» استفاده میشود. «آموزش ایدئولوژیک» به «تدریس آخوند در مدارس» تقلیل یافته. حال آنکه «پوشش رسمی» که آقای حبیبی در توییت خود از آن صحبت میکند در واقع چیزی نیست جز جلوهای از آموزش ایدئولوژیک: پوشش ایدئولوژیک. با چادر و حجاب نسبت به حضور آخوند به عنوان معلم در مدارس اعتراض کردن هیچ نکتهی متناقضی ندارد؛ تناقض زمانی ایجاد میشود که نام این اعتراض را «اعتراض به آموزش ایدئولوژیک» بگذاریم.
اما چه انتظاری میتوان داشت؟
محمدرضا اکبرلو، دبیر علوم اجتماعی، در مطلبی کوتاه با عنوان «از ما بیشتر از این توقع نداشته باشید» پاسخ این سوال را میدهد. آقای اکبرلو در واکنش به انتشار فیلم قیچی کردن موی دانشآموزان مینویسد که یک معلم نیز «فردی از این جامعهی در حال فروپاشی» است و به این نکتهی بسیار مهم اشاره میکند که «معلمان خود در فرهنگی استبدادی رشد کردهاند» و در میان آنها اگر تعدادی «به آگاهی بهتری رسیدهاند و نسیمی از دموکراسی در رفتارشان با دانشآموزان دیده میشود» این آگاهی و رفتار حاصل «تلاش شخصی» آنهاست.
سوگندنامهای هست به نام سوگندنامهی معلمان:
«قسم میخورم، به عنوان معلمی مسلمان، به زیور احکام دین مبین اسلام آراسته باشم و به تمامی پیروان ادیان آسمانی احترام بگذارم.
قسم میخورم، تابع محض احکام الهی و قانون اساسی کشور اسلامی خویش باشم و پایبند آرمانهای امام راحل خمینی کبیر (ره) و پشتیبان ولایت فقیه و رهبر فرازنهی انقلاب و حافظ قدر و منزلت خون شهدا باشم.
قسم میخورم، از منتظران حقیقی حضرت مهدی (عجل) باشم و روح انتظار را در وجود دانشآموزانم زنده نگه دارم.
[…]»
این سوگند گاه در مراسمی رسمی، مانند مراسمی که اردیبهشتماه ۹۵ در حضور خامنهای برگزار شد، از سوی دانشجومعلمان ادا میشود. دیماه ۱۳۹۹ وزیر آموزش و پرورش شرایط اختصاصی استخدام ۲۷ هزار و ۳۰۰ معلم جدید را در رسانهها اعلام کرد. در این اطلاعیه آمده بود: «صدور احکام و ابلاغ اشتغال به کار معلمان جدیدالورود به آموزش و پرورش، مشروط به ادای سوگند معلمی و امضای سوگندنامه معلمی خواهد بود. متن امضای سوگندنامه در پرونده معلمان نگهداری میشود.»
وزیر آموزش و پرورش شرط دیگری را نیز در این اطلاعیه اعلام کرده بود: «مهارت آموزان در زمان ثبت نام در مراکز مجری دوره یک ساله مهارت آموزی ملزم به ارائه مدرک روخوانی و روانخوانی قران کریم و مدرک آی سی دی ال هستند.»
تسلط بر روخوانی قرآن به عنوان شرط استخدام معلمان در آموزش و پرورش از دوره وزارت حاجی بابایی در این وزارتخانه آمده بود. حاجی بابایی خرداد ۸۹ گفته بود، «تمامی معلمان استخدامی باید حتما روخوانی قرآن را بدانند.» او در خصوص «تدریس قرآن برای دانشآموزان مقاطع مختلف تحصیلی» برنامهای را تدوین کرده بود: «طی سه روز کلاسهای آموزش قرآن که در دارالقرآنها و مدارس قرآن سراسر کشور برگزار خواهد شد، دو ساعت روخوانی و دو ساعت تجوید قرآن کریم آموزش داده میشود.»
جمهوری اسلامی از معلم در چارچوب قانون اساسی خود مامور قسمخوردهی آموزش ایدئولوژیک پرورش میدهد. ماموری که اکنون در اسارت ماهیت صنفی اعتراضش ناتوان از لمس طبیعت سیاسی مقولهی آموزش ایدئولوژیک و در نتیجه نقد آن باقی میماند. آموزش ایدئولوژیک موضوعی سیاسی ست. اعتراض به آن نیز اعتراضی سیاسی ست. نقد آموزش ایدئولوژیک توسط معلم به ناچار نقد خود معلم است؛ شغل او، کارفرمای او، نقش او، عملکرد و محتوای آموزش او. خودانتقادی معلم اما، به سبب رابطهی درهمتنیدهی دیالکتیک او با ایدئولوژی، انتقاد از حکومت و ابزار آن خواهد بود: ایدئولوژی.
تئودور آدورنو در «تربیت پس از آشویتس» در ارجاعی به «تکدر در تمدن»، اینکه «تمدن به نوبهی خود ضدتمدن به وجود میآورد» را از ژرفترین دیدگاههای زیگموند فروید میخواند که ابعاد آن به جامعهشناسی و فرهنگ میرسد. آشویتس برای او بربریت به واقعیت پیوستهایست که تمدن خلق کرد و «اینکه دوباره رخ ندهد الویت برتر آموزش و پرورش» برمیشمارد. «تنها نیروی حقیقی که در مقابل اصل آشویتس (تجسم بربریت) میتواند قد علم کند خودمختاری است؛ و اگر مجاز به استفاده از تعابیر امانوئل کانت باشم: تواناییِ تامل کردن، تعیین سرنوشت خود، توانایی همکاری نکردن.»*
اعتراض واقعی به آموزش ایدئولوژیک توسط آموزگار، برای اینکه از معنی تهی نشود، برای اینکه تغییری در شرایط واقعی ایجاد کند، باید از خود آموزگار شروع و به خودش ختم شود.
اما این عینِ براندازی خواهد بود.
*Theodor W. Adorno, Erziehung nach Auschwitz, 1966
تصویر: José Clemente Orozco, The Demagogue