«خیز بردار به سوی نور! شب به سر آمده.
تنها در پس سحاب، فر خورشید نهان آمده.
بیدار شوید، مردم! بیدار!»[۱]
با این سه سطر، یکی از محبوبترین آوازهایی شروع میشود که ۱ قرن پیش «آدولف اوتمان»، آهنگساز آلمانی به مناسبت اولین سالروز «انقلاب نوامبر»، برای اجرا توسط «گروه کُر جنبش کارگری» در سال ۱۹۱۹ ساخت. تشبیه انقلاب به «نور»، به روشنایی، به روز، در ادبیات و هنر بسیار رایج و فراگیر است. جملهی «انقلاب ما انفجار نور بود» که توسط ماشین پروپاگاندای جمهوری اسلامی سالیان سال به دروغ به خمینی نسبت داده شد، نمونهای شناختهشدهتر از این تمثیل فراگیر، برای ایرانیان به شمار میآید.
وقتی پدیدهای در فرهنگهای متفاوت و مستقل به شکلی یکسان مشاهده میشود، زمینهساز این فراگیری را نیز اغلب واقعیتی فراتر از مختصات فرهنگی و مجازی تشکیل میدهد.
«دوگانگی فرایند و واقعه»
برای تشریح مخمصهای که طبیعت نور ایجاد میکند، جملهای از یک فیزیکدان نقل قول شده: «دوشنبه، چهارشنبه و جمعه، نور موج است. سهشنبه، پنجشنبه و شنبه، ذره است و یکشنبهها هم استراحت میکند.» این فرمول کنایه به دوگانگی موج و ذره میزند. دوگانگی که محدود به نور نمیماند و ذرات ترکیبی و بنیادی را نیز شامل میشود.
«انقلابها»، شبیه به نور طبیعتی دوگانه دارند: از یک سو به عنوان یک «واقعه»، یک نقطه معین در تاریخ، یک «ذره» در زمان، یک پارادایم نمایان میشوند و از سوی دیگر به شکل یک فرایند، یک روند که امواج آن در فضای تاریخ منتشر میشود، برمیخیزد و فروکش میکند، فازهای آرام و طوفانی دارد؛ پروسهای که مبدأ و مقصد آن نامشخص و غیرقابل پیشبینی مینماید.
ماهیت ذرهای انقلاب، انقلاب به عنوان یک واقعه، در نظریهی دیویس و منحنی معروفش به خوبی آشکار میشود:

Credit: James C. Davies, Source: Toward a theory of revolution
در «دیالکتیک» هگلی/مارکسی نیز ماهیت موجی، طبیعت فرایندی و منتشر در فضای تاریخ نمونهای بسیار آشنا و روشن پیدا میکند.
با این وجود هیچکس قادر به محاسبه و پیشبینی لحظهی شروع انقلاب و یا زمان پیروزی آن نیست. چندی پیش از انقلاب فوریه، لنین پیشبینی کرده بود که «هیچ انقلابی در زمان حیات من در روسیه اتفاق نخواهد افتاد». ۱۹ شهریور ۱۴۰۱، مجید توکلی در رشته توییتی با اشاره به «بحران تئوریک» از شکل نگرفتن اعتراض و همبستگی برای «تسخیر خیابان» علیرغم «افزایش نارضایتی» نوشت. ۶ روز بعد، ۲۵ شهریور جرقهی «انقلاب ۱۴۰۱» در خیابانهای اطراف بیمارستان کسری در تهران زده شد و یک هفته بعد، یکم مهرماه، ماموران رژیم ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه نیمه شب به خانهاش ریختند و مجید را بازداشت کردند.
این غیرقابل پیشبینی و محاسبه بودن انقلاب را هانا آرنت در خوانشی از «رزا لوکزمبورگ»، با خاصیت خودجوشی یا «ناگهانیت» شرح میدهد. به عقیدهی آرنت، لوکزمبورگ تنها متفکری است که ماهیت انقلابها را به درستی درک کرده بود و به همین علت نیز به این شناخت رسیده بود که انقلابها توسط انقلابیون برنامهریزی نمیشوند و طبق نقشهی آنها به اجرا درنمیآیند، بلکه بیخبر فرا میرسند، «ناگهان طغیان میکنند» و از بطن جامعه، «از پایین» سرچشمه میگیرند. جرقهی انقلاب، بنا بر آرنت، توسط مردم زده میشود و نه «انقلابیون حرفهای» (اصطلاحی رایج در میان لنینیستها برای نامیدن آن دسته از افرادی که انقلاب را شغل خود میدانستند و زندگی خود را وقف آمادهسازی جوامع برای برپایی دیکتاتوری پرولتاریا کرده بودند)، و سعی در سازماندهی، رهبری و جهتدهی سیاسی مردم دارند. در «انسانها در دوران تیرگی» هانا آرنت درسی را که انقلابیون از «ناگهانیت» انقلاب، از خودجوشی آن باید بیاموزند را− باز هم در نقل قولی از رزا لوکزمبورگ− با این تشبیه توضیح میدهد: «سازماندهی اقدامات انقلابی را تنها در درون خود انقلاب میتوان آموخت؛ درست مثل شنا کردن که در درون آب میتوان یاد گرفت.»[۲]
این انقلاب تاکنون چه درسهایی به ما داده؟
پاسخ درست و دقیق به این سوال میتواند خود موضوع مطلبی جداگانه باشد. در اینجا تنها چند اشاره:
- غیرمتمرکز بودن اعتراضات بزرگترین مشکل رژیم برای سرکوب آنهاست.
- تنوع اشکال اعتراض− عمامهپرانی، شعارنویسی، آویزان کردن بنر از پلها، خونرنگ کردن آبنماها و … اینها بازتابی گسترده در رسانهها دارند و در زمانی که حضور خیابانی ممکن نیست، مشعل انقلاب را برافروخته نگه میدارند.
- تظاهرات هرچه «ناگهانیتر»، انقلابیتر و موفقتر! هرچه دورتر از جبهههای سیاسی، فراگیرتر و کوبندهتر!
- اعتصابات و اعتراضات، وقتی همزمان رخ میدهند، عملا حکومت را فلج میکنند.
- برپایی تجمعات اعتراضی و تظاهرات در خارج از کشور به مثابه تزریق خون تازه به جان انقلاب است.
پرسش «از انقلاب چه مانده تا انقلاب شود» در متن خود «انقلاب» را یک بار، در «ماهیت ذرهای» به عنوان یک واقعه در نقطهی معینی از زمان و بار دگر در «ماهیت موجی» به عنوان فرایندی گسترده در طول تاریخ که در ضمن با براندازی و سقوط رژیم هم خاتمه نمییابد، بلکه استقرار نظام سیاسی نوین در فردای براندازی را نیز شامل میشود، مطرح میکند. به عبارتی: در این فرایند (فرایند انقلاب) چه اتفاقاتی باید رخ بدهد تا آن واقعه (واقعه انقلاب) به وقوع بپیوندد؟ پاسخ این سوال نیز در محدودهی این مطلب میتواند تنها به بیان چند نکتهی کلی مختصر شود.
این اتفاقات را میشود به دو دسته تقسیم کرد: خارجی و داخلی.
در خارج از کشور ،به ویژه در میان اعضای اتحادیه اروپا و ایالت متحده آمریکا، سیاست «برجاممحور»، سیاستی که برنامه هستهای رژیم را در مرکز الویتهای خود قرار داده و توسط آن تعریف میشود، باید به سیاست «مردممحور»، سیاستی که جنایات و نقض گستردهی حقوق بشر توسط رژیم در سرکوب اعتراضات مردم ایران را در کانون تعاریف خود قرار میدهد، تغییر یابد. تنها در این صورت است که اقداماتی موثرتر همچون قرار دادن سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی، بستن نمایندگیهای به ظاهر فرهنگی و مذهبی رژیم که در واقع بازوی عملیاتی و پروپاگاندایی آن در خارج از کشور هستند و یا اخراج فرزندان و بستگان مقامات که به عنوان واسطههای تجاری و مهرههای ارزشمند حکومت نقش ایفا میکنند، امکانپذیر میشود. دیدار جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با وزیر خارجهی رژیم در حاشیه اجلاس بغداد-۲ در اردن نشان داد که این اتفاق هنوز نیفتاده. اروپا هنوز حاضر به بستن تمام درها به روی رژیم نیست و میخواهد دریچهای را، هرچند کوچک، همچنان برای بازگشت به مذاکرات هستهای باز بگذارد.
نیروهای مخالف رژیم در خارج از کشور، حداقل به منظور سازماندهی اعتراضات و اقدامات در بیرون از مرزهای ایران باید به سطحی از اتحاد و همکاری برسند. «ائتلاف» واژهی بزرگیست؛ اما «همکاری» در سطوح اجرایی حتی بین احزاب و نیروهایی که اهداف و خطمشی سیاسی آنها در تضاد هستند، نه تنها امری ممکن، بلکه پدیدهای بسیار رایج است.
در داخل کشور، دو دوره اعتصاب گستردهی کسبه و مغازهداران در همبستگی با معترضان، بار دیگر اثرگذاری نافرمانی مدنی که اعتصاب، تنها شکلی رادیکال از آن است را به نمایش گذاشتند. گسترش این اعتصابات از بخش مشاغل آزاد به بخشهای صنعتی و کارمندی اتفاقیست که هنوز به آن قدرت و فراگیری اعتصاب کسبه نیفتاده. تحریم شرکتها و افرادی که با ارگانهای حکومتی همکاری میکنند، نوعی دیگر از نافرمانی مدنی و کنش جمعیست. در مقابل تحریم شرکت میهن، تحریم تیم فوتبال جمهوری اسلامی توسط مردم، رژیم کاملا خلع سلاح و تسلیم شد و عملا قادر به انجام هیچ اقدام موثری نبود. گسترش نافرمانیهای مدنی، یافتن راههای جدید برای سرپیچی از قواعد و قوانین وضع شده توسط حاکمیت برای حفظ حکومت، به روند انقلاب قطعا شتاب میدهد.
وقتی فرامرز سهدهی، شاعر اهل بهبهان چندی پیش در پاسخ به سوالی گفت: «در سرزمین من از لوبیا تا کلمه سیاسیاند. نان سیاسیست. کالباس سیاسیست. پیتزا سیاسیست. لیوانِ آب سیاسیست. گیسوان معشوقه، سیاسیست.» این «سیاسی بودنِ همه چیز» را قطعا نه از دیدگاه خودش، بلکه از دیدگاه حاکم سرزمین خودش گفت. این حکومت است که همه ابعاد زندگی خصوصی و اجتماعی را به امری سیاسی بدل کرده. حال وقت آن رسیده که ورق برگردد: نافرمانی مدنی یعنی همه چیز سیاسیست. خرید از فروشگاه، بستنی خوردن، پرداخت نقد یا به واسطهی بانک، خرید آنلاین یا فیزیکی، پرداخت به موقع یا دیرهنگام قبوض، تردد با وسایل نقلیه عمومی یا شخصی، تبدیل کردن دارائی ریالی به ارز خارجی، پیروی از خواست حکومت مبنی بر صرفهجویی در مصرف گاز و برق خانگی یا برعکس… نافرمانی مدنی مبارزه را به سبک زندگی تبدیل میکند. به هر فردی این امکان را میدهد که جنگ با نظام جمهوری اسلامی را به درون چهاردیواری خود بکشد، جایی که او قواعد و قوانین را وضع میکند، نه حکومت.
[۱]. Empor zum Licht! Es wich die Nacht, Musik: Gustav Adolf Uthmann, Text: E. Wurm
[۲]. Menschen in finsteren Zeiten, Hannah Arendt