خامنه ای پیامی تصویری منتشر کرد در میان گل و گیاه و چفیه و آوای پرندگان. هرکجا بود جمهوری کرونا زده ی اسلامی نبود. فضای پیام، آرزوهای مردم کلانشهرهای آلوده و شلوغ را نشانه میگرفت که در آنها همه باغ دارند و روزهای آفتابی همه نهالی میکارند و فرسنگها دور از مرگ، بیماری، آلودگی و فقر هیچ درکی از فاجعه ندارند.
خامنه ای پیام داد که این بلا آنقدرها هم بزرگ نیست. نمی توانم تصور کنم حال کسی را که مادر، پدر، همسر و یا فرزندی را از دست داده و این جملات را شنیده. چه دردی کشیده است و چه خشم و نفرتی روحش را تسخیر کرده.
خامنه ای پیام داد و در این پیام برای مقابله با کرونا به مردم ایران توصیه هایی کرد: توسل به «ائمه اطهار و نبی اکرم» و همچنین ذکر دعا:«دعای هفتم صحیفه سجادیه دعای بسیار خوب و خوشمضمونی است.»
ایران کشوریست پهناور. ایرانیان مذاهب متفاوتی دارند، بسیاری هم به هیچ مذهبی باور ندارند…
اکنون به آن مسیحی، یهودی، به آن زرتشتی و خداناباور فکر میکنم. چه در درون آنکه شیعه نیست و ایرانیست با شنیدن این پیام گذشته است؟ آیا آنها ایرانی نیستند؟ یا که جانشان در خطر نیست و در معرض بیماری کرونا قرار نگرفته اند؟ بیماری که خود او باعث شد که در ایران به یک اپیدمی تبدیل شود.
او را «رهبر نظام جمهوری اسلامی» می خوانند ولی او خود در چنین بزنگاههایی به شکلی واضح این حقیقت را آشکار میکند که چیزی بیش از یک «سردسته» نیست، سردسته ی فرقه ای تبهکار.
در ایران آزاد مسلمانان بدون شک اقلیتی بیش نخواهند بود.
این گمانه زنی نیست. واقعیتیست که به لحاظ آماری اتفاق افتاده است.
بر اساس پژوهشی معتبر و جامع درباره جامعه مسلمان مقیم آلمان که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد جامعه ی مهاجران ایرانی ساکن آلمان در بین ۴۸ جامعه اسلامی دیگر نوعی استثنا را ایجاد کرده است. کمتر از ۵۰٪ از مهاجران ایرانی ساکن آلمان به دین اسلام معتقدند، به گونه ای که مسلمانان در بین ایرانیان یک اقلیت مذهبی را تشکیل میدهند. باید توجه کرد که صحبت از «کلیت دین اسلام» است و نه تنها فرقه تشیع! بیشترین جمعیت آماری در بین مهاجران ایرانی با ۳۸٪ متعلق به افرادیست که تعلقی به هیچ مذهبی ندارند. تدین در بین مهاجران ایرانی بسیار ضعیف است. یک سوم اصلا «مومن» نیست و تنها ۱۰٪ بسیار دیندار و مومن است. ۷۲٪ به هیچ مراسمی که رنگ و بوی مذهبی داشته باشد نمی رود[۱].
در کشوری که خداناباوری کفر است و کسی که دست از دینی که به هنگام تولد به او نسبت داده اند بکشد، مرتد محسوب میشود و مجازات اعدام برایش صادر میکنند، در کشوری که نه تنها هیچ انسانی آزادی مذهب ندارد، بلکه همه در اسارت عقیده ای تیره، در وحشت زندگی میکنند، در چنین کشوری آمار و اعداد در شرح کمیت پیروان مذهب «رسمی» هیچ کاربردی برای استخراج شناخت و تحقیق ندارند. در آزادی است که اعداد معنی پیدا میکنند و در آزدیست که انسان آغاز میشود.
شکی در این نیست که در ایران آزاد، مسلمانان در اقلیت خواهند بود، اقلیتی بهتر از اکثریت پوشالی کنونی، اقلیتی که دیانتش هم به لحاظ کیفی بسیار برتر از نمایشهای مزورانه ارزشیهاست، نمایشهایی که تنها یک هدف دارند: تظاهر به کمیت غالب.
از این زاویه است که گفته های نعیمه اشراقی، نوه دختری خمینی، در مورد کیفیت نماز دخترش در کانادا جلوه ای از حقیقت به خود می گیرد: «آنجا شرایط و فضایی دارد که دختر من میتواند ایمان و اعتقاداتش را محکمتر کند. کیفیت نمازی که در کانادا میخواند به مراتب بیشتر از ایران است.» چه چیزی جز آزادی میتواند باعث این برتری کیفی باشد؟ در اینجا نمی خواهم به اینکه خانم اشراقی راست میگوید یا دروغ، به اینکه این جهنمی که از نمازجمعه و نوحه و مداحی و مجالس دعا و اعدام و شلاق و شکنجه در ایران ساخته اند بپردازم که برگرفته از ذهن همان پدربزرگش است که نابترین نمازها را میخوانده.
یاد حرفهای مادری افتادم که مومن بود و نماز و دعا هم میخواند. وقتی از ملاقات فرزندش که در یکی از کشورهای اسکاندیناوی زندگی میکرد، به ایران بازگشته بود با شور و هیجان میگفت: «مسلمان واقعی آنها (اروپائیها) هستند.»
«واقعی» کلیدواژه این گزاره ساده و خام است. در آزادی نه فقط مسلمانان، بلکه خداناباوران و پیروان همه ادیان به واقعیت خویش نزدیکتر میشوند، به حقیقت انسانی خویش.