10.7 C
Tehran
شنبه 12 فروردین 1402

از اسیدپاشی تا سم‌پاشی− حملات جمهوری شیمیایی به زن

در آخرین آمار منتشر شده در خصوص مسمومیت‌های سریالی...

مسئولیت شهروندی در دموکراسی− شاهزاده در گفتگو

در آخرین روز «کنفرانس امنیتی مونیخ» که از جمعه،...

آبادان، اشرف، کلن – شکست طلسم مجاهدین

روی جلد شماره ۴۴/۲۰۲۱ مجله تسایت، منتشره در ۵...

از حامد قره اوغلانی بگو

نحوه بازداشت حامد قره اوغلانی هیچ شباهتی به یک بازداشت قانونی ندارد. بیشتر شبیه به آدم‌ربایی است تا بازداشت. وکیلش بیشتر کارگشا بوده تا وکیل، دادگاهش بیشتر انقلاب تا عدالتخانه

تیرماه ۱۳۶۵ بدنیا آمد، تیرماه ۱۳۹۹ بازداشت شد.
وقتی می‌خواستند حامد را هفتم تیرماه ۱۳۹۹ دستگیر کنند، برادران اطلاعاتی گمنام وانمود کردند که مشتری هستند و حامد را به هوای نصب دوربین مدار بسته به آدرسی در ارومیه کشاندند، آخر نصب و تعمیر دوربینهای مدار بسته شغل حامد قره اوغلانی بود که در بیمارستان شفای ارومیه در محله‌ی قدیمی «پنجراه» نزدیک بازار شهر، سی و چهار سال پیش از دستگیریش در یک تیرماه دیگری بدنیا آمده بود.

هانیه، خواهر کوچکتر حامد تعریف می‌کند که برادرش عاشق فیزیک بود. دوران ابتدایی به مدرسه آزادگان، راهنمایی به صفایی و دبیرستان را به چمران می‌رفت. لیسانسش را در ارومیه گرفت و بعد برای ارشد به دانشگاه بهشتی در تهران رفت. یک بار زمانی که به چمران می‌رفت در المپیاد فیزیک هم شرکت کرده بود و علاقه شدیدی به استیون هاوکینگ داشت.

خواهرش حامد را پسری «خجالتی» توصیف می‌کند: «بچه‌ها را بسیار دوست داشت. دوره هلال احمر دیده بود و پرستاری بلد بود. حامد در کمیته امداد، با وجود اینکه خودش در تنگنای اقتصادی قرار گرفته بود و به همین دلیل نیز به اجبار از تحصیل انصراف داد و سال ۱۳۹۵ نیز مدتی برای کار به ترکیه رفت، سرپرستی کودکی را بر عهده داشت.

کتاب خواندن برای حامد یک نیاز بود و هست و به همین دلیل نیز برایش کتاب به زندان بردیم. سه ماه است که برایش کتاب بردیم و مسئولان زندان هنوز کتابها را به او تحویل نداده‌اند، انگار مواد منفجره هستند: “جز از کل” استیو تولتز، “قمارباز” داستایوسکی – حامد “مزرعه حیوانات” جورج اورول را آنقدر خوانده بود که دیگر حفظ شده بود. پژوهش‌ها و بحثهای مطرح شده از سوی آقای “محمد فاضلی” جامعه شناس و مدرس دانشگاه بهشتی را با علاقه دنبال می‌کرد. حامد نسبت به جامعه و سرنوشت و مشکلات انسانها بی‌تفاوت نبود و احساس مسئولیت می‌کرد:

کوهنوردی را دوست داشت. در فضای مجازی نظرش را بروز می‌داد. به همین دلیل هم موبایلش را در هنگام بازداشت (که بیشتر به آدم‌ربایی شباهت داشت تا بازداشت قانونی با حکم قضایی) ضبط کردند.

در روزهای نخست حامد در انفرادی تحت بازجویی بود. وکیل نداشت. صرع داشت.
حامد از بیماری صرع رنج می‌برد.
بازجویان در روزهای نخست، روزهای بازجویی، در مرحله‌ی به اصطلاح “دادرسی” از تحویل داروهایی که خانواده برایش تهیه کرده بود ممانعت می‌کردند. در همان روزها با تهدید و شکنجه از حامد اقرار گرفتند. وقتی مادرش را تهدید به قتل کردند، حامد اتهام بی اساس “توهین به رهبری” را پذیرفت، تا آسیبی به مادرش و هانیه وارد نشود، توهینی که به برداشت او «انتقاد» بود نه اهانت. حامد قره اوغلانی نه آسیبی به کسی یا چیزی رسانده و نه عضو گروه و تشکیلات سیاسی یا حزبی مجاز و یا ممنوع بوده.

با این وجود پنجشنبه، ۱۳ آذرماه ۱۳۹۹ شعبه ۲ دادگاه انقلاب ارومیه حامد قره اوغلانی را به اتهام محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران به اعدام محکوم کرد. همچنین شعبه ۳ همین دادگاه او را در بخش دیگری از همین پرونده به اتهام شرکت در دوره‌های نظامی و حمله به پایگاه‌های بسیج، تبلیغ علیه نظام و توهین به مقدسات و رهبری به ۱۳ سال و ۳ ماه حبس محکوم نمود.

یوسف مویزی بهنمون، وکیل پایه یک دادگستری که از شهریورماه به این پرونده ورود کرده نه تنها هیچ اقدامی برای رد اتهامات واهی درج شده در پرونده انجام نداده، بلکه حتی از دادن نسخه کپی دادنامه به خانواده‌ی حامد نیز خودداری نموده، با این استدلال که آنها پرونده را رسانه‌ای خواهند کرد و او اجازه چنین اتفاقی را نخواهد داد. در عوض اما از خانواده تقاضای پرداخت ۳۰۰ میلیون تومان پول نقد کرده و گفته: «۳۰۰ تومان بدهید، حامد را آزاد می‌کنم.» به همین سبب نیز حامد روز چهارشنبه تقاضای عزل این “کارگشای” پایه یک دادگستری را امضا کرد.

هانیه می‌گوید، نه تنها آنها بلکه خود حامد هم دادنامه را ندیده است. به اوگفته‌اند: «امضا کن، دادنامه است» و او هم پاسخ داده: «بسیار خوب، امضا می‌کنم. ولی بگذارید بخوانم». برگه‌های دادنامه را از دستش کشیده‌اند:«نه! همینو انگشت بزن بره». حامد، خودش روحش هم از جزئیات پرونده و اتهاماتی که به او زده‌اند خبر ندارد.

سحر
سحر
اگر امروز نتوانم موی خود را محکم بگیرم و خویش را از این باتلاق بیرون بکشم، بی تردید هم خودم و هم اسبی که سوار بر آن در راهم، هر دو غرق خواهیم شد.