“قهرمان و بازنده هر دو یک احساس دارند. ولی قهرمان ترسش را به حریفش انتقال میدهد، در حالی که بازنده میگریزد. این ترس با آن ترس یکیست؛ مهم این است که آدم با آن چه میکند.”
—کازداماتو، مربی بوکس آمریکایی
توماج صالحی، به گفته دایی وی، آقای اقبالی، روز دوشنبه در منزل خود با هجوم ۱۲ تن از نیروهای سرکوب و ۴ ماشین دستگیر شد. توماج صالحی، بوکسور، رپر، شهروند معترض، کاربر فعال در شبکههای اجتماعی …هرچه که داشت، ترس نداشت. روی خود را نمیپوشاند. سکوت نمیکرد.
توماج کسی نیست که برای اولین بار بازداشت شده باشد. او طعم بازداشت و زندان را چشیده است:
اکنون میدانیم که توماج سی ساله است:
شاید هم بیشتر:
صالحی برایمان میگوید، جمهوری اسلامی با داییهایش چه کرده است، با پدرش:
هشت سال زندان. پدرش میتواند مختار صالحی باشد، که سال گذشته، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، پس از تحمل ۸ سال حبس در اندرزگاه ۴ سالن ۱ اوین بطور مشروط آزاد شد. توماج میتواند هر یک از ما باشد. او از ماست. صدای ماست و اکنون در زندان. اما او یک بوکسور است، یک مبارز، که حریفش را خیلی خوب میشناسد. میداند که این حریف «کسی را دستگیر نمیکند، میدزد»:
توماج خیلی چیزها هم نیست؛ مثلا وسط باز، یا اصلاحاتچی:
یا مردسالار و زن ستیز:
یا تجزیهطلب و قومگرا:
توماج از همه اقوام، همه زبانهاست؛ او یک ایرانیست:
در پی شهرت و اسم و رسم هم نیست. دل و خاطره چندان خوشی هم از مشهور شدن ندارد:
توماج مثل همهی ما، فقط یک انسان معترض نیست، زندگی دیگری هم دارد، اگر جمهوری اسلامی بگذارد که آدم زندگی دیگری هم داشته باشد:
توماج از خطکشی واضح و شفاف بین ما و حکومت میگوید:
او بیش از همه بر یک نکته تاکید میکند: اتحاد. ایجاد همبستگی، آموختن طریق سازش بین تفکرات و گرایشات مختلف:
امروز که توماج را «ربودهاند»، بیش از آنکه به دنبال اخبار منتشره از سوی رسانهها در خصوص او باشیم- اکثر این رسانهها کارشان کپی پیست کردن است؛ یکی از همان کارهایی که توماج شدیدا به آن انتقاد داشت- به پیامش، به مرامش باید پرداخت: