بــه گمانم اگر ما را به بهشت هم راه میدادند، باید آنجا به غرش رعد کمک میکردیم *
خط سیاهیست خط فقر و در ایران تحولی در ژرفای تاریک جامعه بر تیرگی آن میافزاید که پدیده فقر در بطن آن محو و جایش را به نکبتی دیگر میدهد.
دانشکده ملل متحد (۱) هفته گذشته پژوهشی را منتشر کرد که طبق نتایج آن نیمی از جمعیت جهان بر اثر همهگیری ویروس کرونا به زیر خط فقر سقوط خواهد کرد. به گفته پروفسور اندی سامنر، یکی از نویسندگان این پژوهش، «کرونا پیشرفتهای حاصله در مبارزه با فقر را ۲۰ تا ۳۰ سال به عقب برمیگرداند». پیش از این پژوهش نیز دیوید مالپس رئیس بانک جهانی ابراز نگرانی کرده بود که ویروس کرونا میتواند وضعیت معیشتی میلیاردها انسان را دچار اختلالات شدید کند. او از سقوط میلیونها انسان به قعر فقر مطلق سخن گفته بود.
بنا به اظهارات رسول خضری، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی، اردیبهشت ۱۳۹۸، ماهها پیش از گرانی سوخت و اعتراضات خونین آبان ۹۸ و ظهور ویروس کرونا، از کل جمعیت ۸۰ میلیونی ایران، ۴۰ میلیون ایرانی، نیمی از مردم، زیر خط فقر زندگی میکردند. (۲) این یعنی کووید-۱۹ میلیونها ایرانی دیگر را به آن یک دوم از کل جمعیت که سال گذشته پیشاپیش در زیر خط فقر بسرمیبردند اضافه کرده است. از طرفی دیگر نیز میلیونها شهروند ایرانی که در اردیبهشت سال ۹۸ زیر خط فقر قرار داشتند بر اثر رشد تورم رکودی افسار گسیخته، فساد گسترده و نهادینه شده در تمامی دستگاههای حکومتی و در همه سطوح، گرانی ارز و اقلام اساسی و غیره و بالاخره آثار مخرب اقتصادی ناشی از شیوع بیماری کرونا، امروز در جایی عمیقتر در فضای تحتانی و تیره خط فقر پرتاب شدهاند؛ همان فضای سیاهی که در آغاز به آن اشاره شد و مولود نکبتی جدید است که به آن در ادامه خواهیم پرداخت.
خط فقری که بانک جهانی از آن صحبت میکند چگونه ترسیم میشود؟
هر شهروند در آن دسته از کشورها که درآمد آنها بالای سطح متوسط است و شامل ۶۰ کشور از جمله ایران میشود، بنا بر معیار بانک جهانی باید درآمدی بیش از ۵ دلار و پنجاه سنت در روز داشته باشد تا بالای خط فقر قرار بگیرد. و آنهایی که متوسط درآمد روزانهشان زیر ۱.۹ دلار باشد همان شوربختانی هستند که در تامین نیازهای اولیه زندگی، مانند غذا و پوشاک و سرپناه عاجزند و به عبارتی در فقر مطلق بسر میبرند. مرکز آمار ایران سال گذشته اعلام کرد که میانگین درآمد سالانه هر خانوار شهری در سال گذشته (۱۳۹۷) به ۴۳ میلیون و ۴۹۰هزارتومان رسیده و این رقم برای هر خانوار روستایی ۲۳ میلیون و ۳۱۱ هزار تومان بوده است. در سال ۹۷، نرخ آزاد دلار به طور متوسط ۱۱ هزار تومان بوده که با این حساب هر خانوار شهری درآمد متوسطی برابر با ۱۰.۸ دلار داشته و در روستا این میانگین برابر با ۵.۸ دلار بوده است. بر اساس داده های مرکز آمار، هر خانوار شهری شامل ۳.۳ نفر و هر خانوار روستایی برابر با ۳.۴ نفر است. بر این مبنا هر ایرانی شهری درآمد متوسط روزانهای برابر با ۳.۲ دلار دارد و هر روستایی ۱.۷ دلار.
نتیجه: شهروند “ایرانی میانگین”، در سال گذشته زیر خط فقر زندگی میکرده است!
فرهاد دژپسند، وزیر اقتصاد جمهوری اسلامی هفته گذشته (۱۸ خرداد ۱۳۹۹) از کاهش ۱۵ درصدی تولید ناخالص داخلی کشور در سال جاری پرده برداشت. (۳) سقوط آزاد قیمت نفت و رسیدن قیمت دلار به بالای ۱۸ هزار تومان سیاهی زندگی شهروند میانگین ایرانی را تیرهتر از سال پیش میکند.
اعداد و ارقام ظرفیت محدودی برای ترسیم واقعیت دارند و تغییراتی که در کیفیت پدیدهها رخ میدهد از توانایی انعکاس آنها خارج است. در ارقام و آمار فوق نمیتوان دید که در چند دهه گذشته حلبیهای سال ۵۷ به کارتن تبدیل شدهاند و زاغه نشینی به کارتنخوابی تغییر شکل داده است و در نوینترین ظاهر زشتش به گورخوابی مبدل شده است. جای کودکان بیبزاعت را کودکان میلیونی کار گرفتهاند و بسیاری از این کوچکها با سر در کانتینرهای زباله و آشغال غرق شدهاند؛ غرق در “طلای کثیف”.
این عمق و گستردگی فقر به همراه افزایش بیش از دوبرابری جمعیت در ۴ دهه گذشته، سونامی ترک روستاها و مهاجرت به شهرها، روند صنعتی شدن همرا ه با دولتی شدن صنایع و همچنین برخورد سرکوبگرانه حاکمیت با تمام پدیدهها و معضلات اجتماعی، شباهت بسیاری با آنچه که در اروپای قرن ۱۹ اتفاق افتاد و با انقلاب صنعتی سرشته شد دارد. در دهه ۳۰ و ۴۰ قرن نوزده میلادی شکلی از فقر در امتداد انقلابها و روند ناگزیر صنعتی شدن جامعه پا به عرصه تمدن بشری گذاشت که کمتر شباهتی با فقر به شکل شناخته شدهاش داشت: پاپریسم. (۴)
به راستی که فقر میتواند به متضاد خویش بدل شود و این آشکارا تنها به این خاطر است که فقر همواره بخشی از متضاد خویش بوده است
پاپر نیمه نخست قرن ۱۹ فقیر نبود، بیچیز بود، مانند فقرای پیش از او معلول و یا ناتوان نبود، او سالم بود و کار میکرد، اما هرچقدر هم که کار میکرد درآمدش کفاف تامین مخارج اساسی زندگیش را نمیداد. او عمران روشنی مقدم کارگر شرکت نفت آزادگان است که در میدان نفت از نداری خود را حلقآویز میکند. پاپر اروپایی تاریخ وقتی اعتراض میکند و به خیابان میآید سرکوب میشود، او همان اسماعیل بخشی، کارگر هفت تپه است که دستگیر و شکنجه و اخراج میشود. فقر پاپر مقولهای منفرد و شخصی، نتیجه بخت بد و سرنوشت نیست، فقر او فقری ساختاریست. او دیگر به شکل پراکنده، اینجا و آنجا در حواشی جامعه زندگی نمیکند. او “شهروند میانگین” است و حجم آماری وسیعی از جامعه را اشغال کرده است: او انبوه است. نویسنده فرانسوی قرن نوزده، امیل لوران، پاپریسم را «اپیدمی فقر» توصیف میکند. (۵) کارگر ایرانی امروز با حداقل دستمزد ۲ میلیون تومانی در مواجهه با سبد معاشی که تابستان سال ۹۸، پیش از بحران کرونا برای خانوار ۳.۳ نفری به ۸ میلیون تومان رسیده بود، همان گرفتار آمده در اپیدمی فقر، همان پاپر، همان بیچیز است.

جمهوری اسلامی نوعی از فلاکت را به ارمغان آورده است که طبیعت و کیفیت و کمیتش با فقر پیش از شورش ۵۷ متفاوت است. فقیرِ تاریخی عنصری دیالکتیک در خویش نهفته داشت. می توانست در مواقعی به شکل متقابل خویش ظاهر شود و آنچه که فرد ثروتمند توانایی تهیهاش را نداشت مالک شود: خوشبختی. وقتی کسی به گدایی در گذر کمک مادی میکرد، شخص فقیر او را دعای خیر میکرد، در واقع چیزی را در عوض کمک مالی به فرد دارا پس میداد که او مالکش بود و فرد بخشنده نیز به همان اندازه محتاجش بود که گدا، و این داد و ستد از سوی فرد بخشنده نیز محسوس بود. منظور از ترسیم این وجه تمایزات زیباسازی فقر در شکل دیرینهاش نیست. در تشریح تفاوت کیفی فقر تاریخی با “فلاکت” کنونی مولود نظام مقدس، بیان این نکته کافیست که آن فقر میتوانست خودخواسته، در تصوف و درویشی میتوانست سلوک باشد. اصولا “فقیر” نام دیگر درویش است. حال اینکه فلاکت امروز یا نابود میشود یا اینکه انسان را نابود میکند.
یورگن هابرماس در یکی از اولین مقالات منتشره که از وی موجود است، در سال ۱۹۵۴، یک قرن پس از پاپریسم صده ۱۹، این وجه تمایز را اینگونه تشریح میکند:
«به راستی که فقر میتواند به متضاد خویش بدل شود و این آشکارا تنها به این خاطر است که فقر همواره بخشی از متضاد خویش بوده است. فلاکت اما صاف و ساده همیشه یا همان باقی خواهد ماند که هست و یا “رفع” میشود.» (۶)
میتوان گفت که آری، جمهوری اسلامی فقر را ریشهکن کرده و در جای پیشین آن نکبتی را خلق کرده است که تمام خطوط انسانی از چهرهاش پاک شده است، موجودی مفلوک و انبوه.
طبیعیست که شهروندان ایرانی، اکنون زیر فشار کمرشکن اقتصادی که با شیوع ویروس کرونا دوچندان شده است، نارضایتی و اعتراض خود را در اولین فرصت مناسب متوجه حکومت اسلامی و دستگاههای ناکارآمد نظام کنند. اما آنچه که این اعتراضات را تبدیل به جریانی انقلابی، و یا به عبارت رایج امروزی تبدیل به جنبش براندازانه خواهد کرد صرفا نتیجه پیدایش پاپریسم و یا فلاکت در جامعه نیست. وضعیت بد معیشتی مردم الزاما به اعتراضات براندازانه منجرنخواهد شد. چرا که اگر این جبر وجود داشت، باید شاهد اعتراضات براندازانه و انقلابی در تمام جوامعی که شاخصهای فقر و فلاکتی مشابه و یا بدتر از ایران دارند میبودیم. آنچه اعتراضات مردمی را که در مراحل نخست شکلگیریشان انگیزههای اقتصادی داشتند، تبدیل به جنبش براندازانه با هدف سرنگونی نظام کرده است، پدیدهایست که در درون رویکرد خود نظام نسبت به اعتراضات مردمی نهفته است: سرکوب و خشونت.
آنجا که خشونت در سیاست ورود پیدا کند، کار سیاست تمام شده است
فرزانه مروستی، مدیر کل اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران در شهریور ۱۳۹۸ گفت: «قانون گذار مجازات تکدی گری را ۳ ماه تا یک سال حبس و استرداد تمامی اموال جمع آوری شده از این راه، پیش بینی کرده است.» (۷) و این نیز وجه تمایز دیگریست بین «فقیر تاریخی» و مفلوک امروزی که یک مجرم است. گذشته از آن، این برخود “قانونگذار” با تکدی گری را میتوان به عنوان الگویی برای تعریف کلی رویکرد حاکمیت با تمامی معضلات اجتماعی و فرهنگی برگزید.

نمونهای دیگر از همین دست: دی ماه سال ۱۳۹۵ روزنامه شهروند گزارشی از «گورخوابان نصیرآباد» در شهریار تهران منتشر کرد که واکنشهای متعددی به همراه داشت. روز بعد همین روزنامه گزارش داد: «حالا از میان ٣٠٠ قبر خالی قبرستان نصیرآباد، تنها یک نفر مانده؛ “بهروز”. او تنها در گور، در کنار ٢٩٩ قبر خالی: “صبح ماموران آمدند، همه را زدند، وسایلشان را بردند و رفتند. الان فقط من اینجا مانده ام.” این تنها حرف های بهروز از داخل گور است، گوری که با یک شعله آتش کوچک، روشن شده، نور بر چهره اش سایه انداخته. او سفت و سخت، در جایش مانده، با پلاستیکی که روی قبرش انداخته تا باران خیسش نکند. همه رفته بودند، قبرستان خالی بود، اما بهروز، قبرش را با هیچ جای دنیا عوض نمی کند و می گفت: “گشنه ام است، از صبح هیچ نخوردهام”». (۸)
در آخرین نمونه از این رویکرد، شهرداری تهران یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ در ابلاغیهای رسمی اعلام کرد که زبالهگردی کودکان در سطح شهر ممنوع است و شهروندان موظفند «در صورت مشاهده کودکان زبالهگرد با ۱۳۷ تماس بگیرند». (۹)
نظام برای برخورد با هر مشکلی که با آن روبرو میشود تنها یک راه حل را میشناسد و آن چیزی نیست جز سرکوب و خشونت.
در برخورد با پدیدهٔ فلاکت مدرن، با فقر مطلق و اعتراضات برآمده از آن، رژیم همواره با خشونت مطلق برخورد کرده است. خشونت مطلق، نظیر آنچه که در آبان ۹۸ شاهدش بودیم، نه تنها باعث خاموش کردن صدای اعتراضات مردمی و تعلیق خود قوانین وضع شده از سوی حاکمیت میشود و سکوتی مطلق برپا میکند، بلکه در همین خاموشی حاصل از خفقان «امکان وجود سیاست» را نیز منهدم میکند. از آنجا که انسان به عنوان موجود سیاسی تنها در “گفتگو” ممکن میشود، پدیده خشونت در علوم سیاسی نیز همواره به عنوان خط قرمزی اندیشیده میشود که در فراسوی آن، همه گفتگوها خاموشند و سکوتی مطلق حکمفرماست. «از آنرو که خشونت در نفس خویش لال است، تئوری سیاسی نیز نمیتواند چیز زیادی در بارهاش بگوید.» هانا آرنت در ادامه همین گزاره در “درباره انقلاب” میگوید: «تفکر سیاسی وابسته به این است که پدیدههایی که در حیطهاش قرار دارند خود را بیان کنند و با آنچه که در زمینه امورات انسانی از سوی خویش نمایان میشود و خود را بازگو میکند، مرتبط است. […] خشونت هرگز قادر به کاری بیش از محافظت از مرزهای حیطه سیاسی نیست. آنجا که خشونت در سیاست ورود پیدا کند، کار سیاست تمام شده است». (۱۰) پس از کشتار آبان ۹۸، جمهوری اسلامی را دیگر نمیتوان نظامی سیاسی خواند. این نظام با عریان نمودن خشونت دست از سیاسی بودن برداشت و به نظامی سرکوبگر و لال تبدیل شد که دیگر نه تنها قدرت تکلم خود را در داخل مرزها از دست داد، بلکه فاقد توان گفتگو و مذاکره با نظامهای سیاسی خارجی شد.
مردم ایران در اعتراضات ماههای گذشته شاهد بکارگیری خشونت عریان توسط رژیم بودهاند، خشونتی که تنها برای مدتی کوتاه آنها را از خیابانها به دور نگه داشت. با شیوع کرونا و “اپیدمی فقر” اعتراضات آینده بدون شک نه تنها گستردهتر و شدیدتر بلکه در بیان هویت براندازانهٔ خود نیز گویاتر و قاطعتر از پیش خواهند بود.