19.9 C
Tehran
پنج‌شنبه 10 فروردین 1402

از اسیدپاشی تا سم‌پاشی− حملات جمهوری شیمیایی به زن

در آخرین آمار منتشر شده در خصوص مسمومیت‌های سریالی...

مسئولیت شهروندی در دموکراسی− شاهزاده در گفتگو

در آخرین روز «کنفرانس امنیتی مونیخ» که از جمعه،...

آبادان، اشرف، کلن – شکست طلسم مجاهدین

روی جلد شماره ۴۴/۲۰۲۱ مجله تسایت، منتشره در ۵...

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد

روزی نبود که در آن کسی اعدام نشود، فعال مجازی دستگیر نشود، زندانی سیاسی شکنجه نشود و یا به دلیل اعمال شکنجه های قرون وسطایی کشته نشود، اعتصاب غذا نکند، در بیدادگاه های انقلاب اسلامی به مجازاتهای غیرانسانی محکوم نشود و یا با تنی زخم خورده و بیجان به بیمارستان منتقل نشود

پس از سرکوب وحشیانه اعتراضات مردمی آبان ۹۸، رژیم توتالیتر اسلامی هر روز بر خشونت و بربریت خویش افزود، جو وحشت و خفقان را در دنیای واقعی و مجازی تشدید کرد و روزی نبود که در آن کسی اعدام نشود، فعال مجازی دستگیر نشود، زندانی سیاسی شکنجه نشود و یا به دلیل اعمال شکنجه های قرون وسطایی کشته نشود، اعتصاب غذا نکند، در بیدادگاه های انقلاب اسلامی به مجازاتهای غیرانسانی محکوم نشود و یا با تنی زخم خورده و بیجان به بیمارستان منتقل نشود. در همه این روزها زندگی در همه بخشهای دیگر در جریان بود. جایی سیل خانه و کاشانه انسانها را با خود می برد، در گوشه ای دیگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هواپیمای مسافربری را با تمام سرنشینانش منهدم میکرد، بازیگری در جشنواره ای حکومتی از خود صورتکها در دوربینها به جا میگذاشت و برای چند روز دختر یک کلاهبردار ایرانی که نامش را برای محو کردن اصل و نسبش مخدوش کرده بود در فستیوالی دیگر، خارج از ایران پرچم رژیمی را مثل بال خفاش زیر دستان خویش بالا میبرد که مرتکب قتل ۲۳ کودک بیگناه شده بود. اینها همه بود. هنوز هم در بر همان پاشنه میگردد. هنوز رژیم به جان و مال مردم ایران تجاوز میکند و به هیچکس و هیچ نهادی پاسخگو نیست. هنوز جمهوری اسلامی اعلام نکرده است که چند نفر را طی اعتراضات آبان ۹۸ کشت، هنوز از تعداد بازداشت شدگان نگفته است.
همانطور که امروز کسانی از بازداشتیها می گویند و مینویسند، همانطور که امروز هنوز صدای دادخواهی در میان روزمرگیها هنوز به گوش میرسد، در روزمرگیهای گذشته هم بودند کسانی که یاد و خاطرشان، دغدغه و دلنگرانیشان معطوف به آنانی بود که دربند بودند.
در اینجا باز می گردیم به شنبه ۲۸ دیماه ۱۳۹۸ و توده وقایعی که در اطراف یاد و خاطر زندانیان سیاسی دربند، در جریان سیال تاریخ به موازات شکل میگرفتند.

شنبه ی دنیا

علی ذوالقدر، رئیس پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ، روز شنبه ۲۸ دی (۱۸ ژانویه) خبر از دستگیری افرادی داد که به گفته او “با استفاده از فضای مجازی در حوادث اخیر سعی در تحریک جوانان و خدشه وارد کردن به امنیت کشور را داشتند.”


شانزدهمین سالگرد تولد ویکی‌پدیای فارسی (همزمان با نوزدهمین سالگرد تولد ویکی‌پدیای انگلیسی)  در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۹۸ طی دو نوبت صبح و عصر در محل ساختمان کافه بازار برگزار شد.


مقام‌های آمریکایی اعلام کرده‌اند که برای پیشگیری از سرایت یک ویروس جدید در سه فرودگاه آمریکا مسافرانی را که از شهر “ووهان” چین به این کشو وارد می‌شوند معاینه می‌کنند. این ویروس تا کنون به کشته شدن دو نفر منجر شده است. این ویروس خارج از چین تا کنون به تایلند و ژاپن منتقل شده است.


شهاب حسینی بازیگر سرشناس ایران که پیش از این با انتشار پستی به طور ضمنی مخالفت خود را با “تحریم جشنواره فیلم فجر” اعلام کرده بود، در پست دیگری در اینستاگرام در پاسخ به آنچه “سیل انتقادات، قضاوت‌ها، فحاشی‌ها و نفرین‌ها” خواند، نوشت: «این بار چندمی است که بنده را به دلیل ابراز عقایدم به بدترین شکل مورد عتاب و خطاب قرار می‌دهید و انگ وابستگی سیاسی به بنده می‌زنید.»


رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس: شلیک به هواپیمای اکراینی خطای ناگزیر بود


  

شنبه ی من

روي زمين نمناك و سرد سيماني بازداشتگاه نشسته ام
هر چكه آبي كه از سقف سلول یک و نیم متريم روی زمین میچکه، پتكي به پشت سرم ميكوبه!
صدای پای یک نفر از دور مياد
توی دلم خالی ميشه… شايد اينبارم ميخواد منو با خودش ببره
بدنم منقبض ميشه…

مثل همون لحظه كه با باتوم پشت كمرم ميزد…يه بار، دوبار، سه بار…
از بار هشتم/نهم ديگه دردی احساس نمیكردم، فقط احساس گرما بود تو پاهام،
مثل همون موقع كه بچه بودم و مامانم ميذاشتم توي وان حمام تا با اسباب بازيام بازي كنم..
آه، مامان، مامان
ميدونی مامان…

اينجا خيلی وقت دارم که به خيلی چيزا فكر كنم. ولي هيچ… مغزم مثل يه نوار كاست خالی شده!
امروز چند شنبه ست؟
چند وقته اينجام؟
چند روز و ساعت ديگه بايد بگذره، اين در باز شه و یکی بگه: «پاشو!آزادی!»
اصلا ميبينم اون روزو كه اين در باز بشه و یکی بگه پاشو، تو آزادی؟

صدای به هم خوردن در آهنی رشته افكارمو پاره ميكنه،
اينبار دو جور صدای پا مياد. يكيش برای زندانبان. اون يكی لخ لخ كشيده شدن دمپايی يه نفر.
يعني كي ميتونه باشه؟ اسمش چيه؟ اونم مثل من با روياي آزاديش نفس ميكشه؟
آه، مامان،
دورت بگردم،
الان تو تو چه حالی هستی؟!
اصلا ميدونی هنوز زنده ام؟

زنده که…
ميدونی هنوز نفس ميكشم؟
كاش اون لقمه نون پنيرايی كه هر روز ميذاشتی تو كوله ی مدرسه ام الان اينجا بود..
دلم واسه اون كنجدا كه روي پنير ميريختی تنگ شده..
آخ، مامان
چند نفر مثل من دلشون واسه مامانشون تنگ شده؟
كاش ميفهميدم، بيرون از اينجا كسي منو يادش هس