“تغییر رژیم” یک عبارت سمی در واشنگتن است. تصاویری از جنگ عراق را یادآوری می کند که در آنها ایالات متحده در باتلاق خودساخته به دام افتاده است. به همین دلیل کسانی که از رویکرد اجباری ایالات متحده در مقابل ایران حمایت می کنند، به طور معمول متهم به حمایت مخفیانه از تغییر رژیم می شوند. در پاسخ، متهمین تقریباً همیشه آن را انکار می کنند. آنها تاکید می کنند که خواهان تغییر رژیم نیستند: آنها فقط می خواهند که دیکتاتورهای جمهوری اسلامی رفتار خود را تغییر دهند.
اما هرگز چنین تحولی صورت نخواهد گرفت، زیرا رژیم ایران همچنان یک جنبش انقلابی است که هرگز خود را با آمریکا وفق نخواهد داد. به همین دلیل است که تغییر رژیم یک ایده رادیکال یا بی پروا نیست بلکه عملی ترین و مؤثرترین هدف برای سیاست ایالات متحده در قبال ایران است – در واقع ، این تنها واقعیتی است که فرصتی برای کاهش معنادار تهدید ایران دارد.
حمایت جدی از تغییر رژیم به معنای دفاع از حمله نظامی به ایران نیست، بلکه به معنای فشار آوردن ایالات متحده برای تضعیف حکومت دینی ایران با استفاده از هر ابزاری است که در اختیار دارد، از جمله کمکهای پنهانی به مخالفان حکومت. ایالات متحده نمی تواند جمهوری اسلامی را سرنگون کند، اما می تواند به شرایطی کمک کند که چنین سقوطی را ممکن سازد. رژیم ضعیف تر از آن است که بسیاری از تحلیلگران غربی معتقدند. کمپین فشار خارجی و مقاومت داخلی می تواند آن را سرنگون کند. سالهای اخیر شاهد انفجار مخالفت گسترده مردم با رژیم بوده ایم. ایرانیان برای رهبری بهتر گرسنه هستند. سؤال واشنگتن نباید این باشد که آیا پذیرای تغییر رژیم است بلکه باید چگونگی کمک به مردم ایران در دستیابی به آن باشد.
ما هرگز کنار هم جمع نخواهیم شد
در طول 40 سال گذشته، تقریباً هر رئیس جمهور ایالات متحده سعی كرده است به نوعی با ایران به توافق برسد. تلاش رونالد ریگان، او را به بزرگترین رسوایی دوران ریاست جمهوریش سوق داد، او گروگان های آمریکایی که توسط شبه نظامیان تحت حمایت ایران در لبنان نگهداری میشدند را با سلاح هایی که برای حزب الله فرستاد معامله کرد. بیل کلینتون برای تهیه نقشه راهی برای آشتی با تهران ناموفق بود. جورج دبلیو بوش رئیس جمهور شد و به تحقیر اخلاقی استبداد روحانیون پرداخت، اما عمده وقت دولت را برای گفتگو با رهبران ایران در مورد آینده افغانستان و عراق گذراند. و سپس باراک اوباما آمد که ناامیدی او برای معامله با تهران توافقی را ایجاد کرد که به ایران رفع تحریم ها را اعطا کرد و مسیر ساخت بمب را هموار کرد.
در سال 2018، پرزیدنت دونالد ترامپ ایالات متحده را از آن توافق خارج کرد و تحریم های فلج کننده ای را علیه ایران وضع کرد که فراتر از هر آنچه بود که پیش از وی اتفاق افتاده بود. ترامپ بارها و بارها رژیم را محكوم كرده است، و در اوایل سال جاری، وی دستور کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده مشهور نیروی نخبه قدس، شاخه ای از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را صادر كرد. اما جدای از این همه رفتارهای خصمانه سطحی، منطق داخلی رویکرد دولت ترامپ شبیه به پیشینیان او است: برای دستیابی به اهرم در مذاکرات آینده، به ایران ضربه بزنید. ترامپ هنوز هم می خواهد معامله کند و در حقیقت، او اولین رئیس جمهور ایالات متحده است که پیشنهاد دیدار با رهبران ایران را داده است.
همه این دولت ها نتوانسته اند درک کنند که رژیم ایران از پایه یک سازمان انقلابی است. انقلابیون هنگامی که در قدرت هستند اغلب در معرض وسوسه اعتدال و عمل گرایی قرار می گیرند. الزامات اداره یک دولت و پرداختن به نگرانی های داخلی سرانجام باعث می شود آنها با نظم غالب بین المللی سازگار شوند. اما چهار دهه پس از تولد آن، جمهوری اسلامی همچنان از این سرنوشت سر باز میزند. نخبگان رژیم همچنان به دیدگاه های انقلابی پایبند هستند حتی اگر ثابت شود که این دیدگاه ها عامل خودزنی هستند. دلیل این امر رهبر انقلاب، روح الله خمینی است که به اصول سکولار(جدایی دین از سیاست) اعتقاد نداشت، او دین را به آرمان حاکم خود تبدیل کرد. ایدئولوژی خمینی بر یک نسخه سیاسی و رادیکال شده از اسلام شیعه استوار بود، که غالباً مغایر با سنت دیرینه این دین است. ولی برای وفادارترین طرفدارانش، حکونت روحانیون یک آزمایش مهم برای تحقق خواست خدا بر روی زمین است. این مومنان واقعی به رهبری جانشین خمینی، علی خامنه ای ، کنترل قدرتمندترین شعبه های دولت ایران را حفظ می کنند و با موفقیت در مقابل تلاش های اصلاح طلب روسای جمهور و پارلمان های مختلف مقاومت کردند.
برای خمینی و شاگردانش، ادامه حیات انقلاب، صادرات مستمرش را واجب کرد. این باید یک انقلاب بدون مرز می بود، جذابیت آن محدود به اختلافات فرهنگی و یا واژگونی حساسیتهای ملی در جهان اسلام نخواهد بود. خامنه ای با ایمان راسخ این مأموریت را با حمایت از شبه نظامیان نیابتی در خاورمیانه با هدف پیشبرد اسلامگرایی ایرانی و تضعیف نظم امنیتی منطقه ای تحت حمایت ایالات متحده انجام داده است. به روایت آخوندها، ایالات متحده امپریالیست درصدد است که از منابع منطقه برای توسعه غرب صنعتی سوءاستفاده کند. رسیدن به این هدف، واشنگتن را ملزم می کند که با حمایت از پادشاهی های فاسد عرب و موجودیت نامشروع صهیونیستی، جهان اسلام را تحت سلطه خود درآورد. رژیم ایران مقاومت در برابر سلطه آمریكا را امری الهی می داند.
به همین دلیل جمهوری اسلامی هرگز به یک ذینفع منطقه ای مسئول تبدیل نخواهد شد. این امر هرگز به رقابت سیاسی یا مخالفت سازمان یافته اجازه تشکل نمی دهد. هرگز به خاطر تجارت، از بلند پروازی های هسته ای خود دست نخواهد کشید. و هرگز هیچ منفعتی برای ایالات متحده در خاورمیانه را مشروع نمی شناسد. انقلابیون هرگز از انقلاب خود دست نخواهند کشید.
حال را دریاب
از آنجا که هیچ گونه چشم اندازی برای توافق پایدار با روحانیون وجود ندارد، تنها سیاست ایالات متحده که معقول است، تغییر رژیم است – یعنی انجام هر کار ممکن برای تضعیف دولت و تقویت مخالفان رژیم که در داخل ایران هستند. هدف باید کمک به تعداد کثیری از ایرانیانی باشد که می خواهند قول اصلی انقلاب 1979 که شاه را سرنگون کرد، بازگردانند – جنبشی که پایگاه گسترده ای از گروه ها از جمله گروه های لیبرال و دموکراسی خواه را شامل میشد، پیشتر از آنکه توسط خمینی و جناح اسلامیش ربوده شود. ایالات متحده باید نسبت به توانایی های خود معتدل باشد و درک کند که همیشه نمی تواند وقایع را شکل دهد. اما با توجه به آسیب پذیری های داخلی روحانیت، واشنگتن هنوز هم می تواند نقش مهمی در تضعیف قدرت رژیم داشته باشد. ایالات متحده نمی تواند انتخاب کند که رژیم چگونه سقوط می کند یا جایگزین آن دقیقا چه خواهد بود. اما می تواند تأثیر زیادی بر هر دو داشته باشد.
امروز جمهوری اسلامی در بن بست است. رژیم با جمعیتی ناامید روبرو شده است که احساس ترس خود را از دست می دهد و بیشتر خواهان مقابله با سرویس های امنیتی رژیم در خیابان هاست. هیچ کس مطمئن نیست که آینده پس از روحانیون چگونه خواهد بود، اما به نظر می رسد تعداد فزاینده ای از ایرانیان مایل به کشف آن هستند. و علی رغم روحیه عدم تغییرپذیری انقلاب، ایران پس از انقلاب بدون سهم از اصلاح طلبان نبوده است. در اوایل دهه 1990، یک گروه التقاطی از سیاستمداران، روحانیون و روشنفکران در صدد بودند تا ایمان و آزادی را آشتی دهند. اصلاح طلبان با درک اینكه تعریف سفت و سخت از حكومت دینی، كل سیستم را تهدید می كند، می خواستند یک اجتماع ملی جدید ایجاد کنند که سنت های اسلامی ایران را حفظ کند و همچنین از ارزش های دموکراتیک حمایت کند. جنبش اصلاحات اواخر دهه 1990 ریاست جمهوری و پارلمان را به تصرف خود درآورد اما توسط خامنه ای و تندروها خنثی شد. هنوز رهبران جنبش آن دوره مانند عبدالله نوری ، مصطفی تاج زاده و سعید حجاریان همچنان در داخل ایران برای یک دولت پاسخگو مبارزه می کنند.
نظرات آنها در دوران به اصطلاح جنبش سبز، سال 2009، پتانسیل ابراز پیدا کرد که در آن ایرانیان در حمایت از چهره های اصلاح طلب در انتخابات ریاست جمهوری در آن سال، تظاهرات کردند و خواستار حکومتی خوب و احیای جایگاه ایران در جامعه بین المللی شدند. هنگامی که مشخص شد رژیم برای تضمین انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد، محافظه کار فتنه انگیز، در انتخابات تقلب کرده است، جنبش بسیار گسترده تر شد و تصورات ملی را به خود گرفت و تعداد بی سابقه ای از مردم را به خیابانها آورد. رژیم مجبور شد برای بازیابی مجدد کنترل، به زور بی رحمانه متوسل شود. امروز بیش از یک دهه بعد، چهره های پیشرو این جنبش، میرحسین موسوی، نامزد اپوزیسیون و مهدی کروبی، روحانی مخالف، هنوز در بازداشت خانگی به سر می برند.
جنبش سبز ممکن است یک خاطره دور برای مفسران غرب باشد، اما رژیم را زجر می دهد. محمدعلی جعفری، رئیس وقت سپاه، در سخنرانی خود كه چند ماه پس از تظاهرات صورت گرفت، اعتراف كرد كه این اعتراضات رژیم “را به مرز سرنگونی” رسانده بود. در سال 2013، خامنه ای در جمع دانشجویان دانشگاه گفت که جنبش سبز “یک چالش بزرگ” را مطرح کرده و دولت را به “لبه پرتگاه” آورده بود. رژیم پس از قیام تصمیم گرفت که دیگر نمی تواند تحمل اصلاح طلبان را در میان خود داشته باشد. در اقدام خودزنانه قابل توجهی، رژیم خود را از محبوب ترین سیاستمداران کشور پاکسازی کرد.
در دو سال گذشته، ایران از جدی ترین تظاهرات ها از زمان انقلاب 1979 به خود لرزیده است و حتی از جنبش سبز پیشی گرفته است. در مقایسه با اپیزودهای قبلی مخالفت های جمعی، اعتراضات امروز تهدیدی به مراتب بیشتر برای روحانیت است، زیرا نمایانگر شورش طبقه های کارگر و فقرا هستند که اکثر تظاهرکنندگان در سالهای اخیر به حساب می آیند. در جریان اعتراضات اولیه، رژیم مشارکت دانشجویان دانشگاه (که آخوندها آنان را فرزندان فاسد طبقه های ثروتمند می دیدند) و معترضین طبقه متوسط (که روحانیون معتقد بودند کمتر از مخالفت های عقیدتی و به دلیل تمایل به زندگی غربی تحریک شده بودند) را کم اهمیت پنداشتند. اما آخوندها فقرا را ستون فقرات رژیم می دیدند که با تقوا و بنده نوازی به روحانیت گره خورده بودند.
این پیوند به دلیل فروپاشی اقتصادی ایران تضعیف شده است. تورم و بیکاری در حال افزایش است. صادرات نفت که پیش از تجدید تحریم های ایالات متحده در سال 2018، 2.5 میلیون بشکه در روز بود، اکنون به 248 هزار بشکه در روز رسیده است. این اتفاق رژیم را مجبور به قطع یارانه سوخت کرده است و از بین رفتن درآمد نفتی، رعایت تعهدات بازنشستگی و برنامه های مسکن ارزان قیمت را برای دولت سخت کرده است. با تحت فشار قرار گرفتن رفاه، درخواست های آخوندهای فاسد از مردم برای قربانی کردن خود راه به جایی نمی برد. «آخوند سرمایه دار، پول مارو پس بیار!» از شعارهای محبوب در تظاهرات سال گذشته بود.
اما تظاهرکنندگان طبقه کارگر و فقیر از ابراز نارضایتی های اقتصادی فراتر رفته اند و شعارهای سیاسی را با نشاط سر داده اند که رژیم را شوکه کرده است. به عنوان مثال، در دسامبر سال 2017، پس از افزایش قیمت کالاهای اساسی، اعتراضات ایران را فرا گرفت. تظاهرکنندگان در شهرهای بزرگ آشکارا شعار “مرگ بر خامنه ای!” و “آخوند برو گمشو!” سر دادند. این تظاهرات پس از آنكه رژیم نیروهای امنیتی این كشور را برای مقابله با مردم رها كرد، کمرنگ شدند. اما نوامبر گذشته، افزایش ناگهانی قیمت بنزین باعث بروز تظاهرات در صدها شهر شد. حدود 1500 نفر به دست پلیس و نیروهای امنیتی جان باختند. این بار تظاهرکنندگان فقط خواستار مرگ رهبرانشان نبودند، آنها همچنین دخالت ایران در درگیری های دیگر را رد کردند. (“نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!” “سوریه را رها کن ، فکری به حال ما کن!”) حتی وقتی رژیم آمریکای امپریالیست را محکوم می کرد، رهبران ایران همیشه تصور می کردند که پروژه های امپریالیستی خود باعث افزایش و درخشش مشروعیت آنها خواهد شد. اما به نظر می رسد بسیاری از ایرانیان دیگر نمی خواهند منابع خود را در جنگ های داخلی عرب ها هدر دهند.
در ماه ژانویه، پس از حمله هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده که منجر به کشته شدن سلیمانی شد، جمعیت زیادی از عزاداران در خیابانهای شهرهای ایران سرازیر شدند، بسیاری معتقد بودند که این حمله ایرانیان را پشت سر رژیم خود متحد کرده است. اما چند هفته بعد، توهم همبستگی با اعتراضات گسترده مردمی از هم پاشید. تظاهراتی که در پی اعتراف رژیم – پس از روزها انکارهای رسمی- به شلیک موشک های پدافند هوایی (که در آماده باش کامل برای مقابله با هجوم آمریکا بود) به همواپیمای مسافربری اوکراین اتفاق افتاد. هواپیمای مسافربری که از فرودگاه تهران خارج میشد، و باعث کشته شدن 176 نفر شد. آخرین رویارویی رژیم با ایالات متحده بیش از آنکه بازی را به نفع آخوندها برگرداند، هزینه های دشمنی رژیم را به ایرانیان یادآوری کرد.
مشروعیت دولت با شیوع کووید-19 ضربه دیگری خورد. با گسترش ویروس کرونای جدید، جمهوری اسلامی نه تنها نتوانست از سلامت و امنیت شهروندان خود محافظت کند، بلکه با دریغ کردن اطلاعات و پنهان کردن دامنه مشکل، مانع توانایی آنها در محافظت از خودشان شد – پاسخی که باعث کاهش بیش از پیش اعتبار رژیم می شود. و به آتش خشم و عصبانیتی که سالهاست در حال افزایش است، هیمه اضافه می کند.
چگونه می توانم به شما کمک کنم؟
اگرچه ایران از مخالفان پر است، اما هیچ جنبش مقاومت منسجمی پدید نیامده است. واشنگتن نمی تواند آن را ایجاد کند ، اما با تضعیف آشکار رژیم و کمک پنهانی به نیروهای داخل ایران که می توانند مطالبات مردمی برای تغییر را ایجاد کنند، ایالات متحده می تواند به رشته های مخالف از هم گسسته برای اتحاد کمک کند. واشنگتن باید به دنبال تخریب بیشتر اقتصاد ایران و دعوت از از مأموران فراری رژیم باشد و به طور محرمانه به کسانی که جرات دارند رژیم را به چالش بکشند اختیار فعالیت دهد. اما نمی تواند فراتر از آن پیش برود: تغییر رژیم – یعنی حذف و جایگزینی روحانیون – باید توسط خود ایرانی ها صورت بگیرد.
اتخاذ هدف تغییر رژیم زیاد هزینهبر نخواهد بود، اما برای کمک به عناصر جامعه مدنی ایران که مشروعیت رژیم را زیر سوال می برند، به یک برنامه جهت اقدام فزاینده پنهانی نیاز دارد. مهمترین این گروه ها سندیکاهای حرفه ای هستند، مانند اتحادیه های کارگری و اتحادیه های معلمان، که در اعتراض به سیاست ها و اقدامات دولت دست به اعتصاب زده اند و گروه های دانشجویی که اعتراض خود را در دانشگاه ها انجام داده اند. اصلاح طلبان از رده خارج شده، مرتباً نامه های سرگشاده می نویسند كه در آنها به سوءاستفاده های رژیم اعتراض می كنند، و آنها پس از سرکوب تظاهرات، به این کار ادامه داده اند. نوامبر گذشته، در حال بازداشت خانگی، رهبر جنبش سبز موسوی بیانیه ای را در وب سایت Kaleme.com منتشر کرد که در آن وی رفتار رژیم را با یک قتل عام بدنام انجام شده توسط سربازان شاه در سپتامبر 1978 مقایسه کرد. همچنین در ماه نوامبر، رئیس جمهور سابق اصلاح طلب محمد خاتمی ، که رژیم سعی در ساکت کردن او داشته است ، این سرکوب را محکوم کرد و در اینستاگرام نوشت: “هیچ دولتی حق ندارد در مواجهه با اعتراضات به زور و ظلم متوسل شود.” این پیام های قدرتمند به طور گسترده ای توسط رسانه های بین المللی گزارش و در رسانه های اجتماعی بازنشر شد. اما ارزیابی این که چه تعداد از ایرانیان از آنها آگاه بودند، دشوار است، زیرا دولت به طور فعال دسترسی به اینترنت را مسدود می کند. به همین دلیل برای ایالات متحده ضروری است كه به منتقدین و مخالفان رژیم، فناوری و نرم افزاری را ارائه دهد كه بتوانند برای فرار از سانسور، ارتباط با یكدیگر و ارسال پیام های خود به بیرون از آنها استفاده كنند.
چنین کمک های فنی پنهانی بسیار مهم است، اما این تنها راهی نیست که واشنگتن می تواند به تقویت مخالفان کمک کند. حمایت مالی مستقیم (اما پنهان) نیز باید نقش داشته باشد. اتحادیه های کارگری ایران باید کانون ویژه تلاش های ایالات متحده باشند. در طول انقلاب ایران در سال 1979، اعتصابات توسط کارگران حمل و نقل و نفت برای فلج کردن رژیم شاه ضروری بود. در سالهای اخیر، کارگران ذوب آهن، کامیون داران ، رانندگان اتوبوس ، کارگران راهآهن ، معلمان و کارگران نیشکر، اعتصاباتی را برای به چالش کشیدن رژیم فعلی فراخوانده اند. ایالات متحده با انتقال مخفیانه وجوه به گروههایی که می توانند اعتصابات مشابهی انجام دهند، می تواند اقتصاد ایران را فلج کند.
واشنگتن علاوه بر برداشتن چنین اقدامات پنهانی، باید دیپلماسی عمومی خود را در مورد ایران تعدیل كند. مقامات آمریكا باید از هر فرصتی استفاده كنند تا نقض حقوق بشر رژیم را برجسته كنند و هشدار دهند که متخلفان – به ویژه كسانی كه در استفاده از زور برای سرکوب اعتراضات مردمی دخیل هستند – در نظام جدید در ایران ، توسط جامعه جهانی پاسخگو خواهند بود. در عین حال، واشنگتن باید تأکید كند كه هر یك از اعضای رژیم ایران كه مایل به فرار است به او پناهندگی تضمین شده در ایالات متحده خواهد داد. سازمان سیا باید مکانیسمی برای تماس و بیرون آوردن همه کسانی که مایل به ترک هستند، ایجاد کند. حتی تعداد کمی فراری می تواند بی اعتمادی در سیستم ایجاد کند و سرویس های امنیتی را وادار کند که مرتبا به دنبال عناصر غیرقابل اعتماد در بین صفوف خود باشند و پاکسازی های دوره ای انجام دهند. این امر با از بین بردن برخی از کادرها که خدمات امنیتی به آنها متکی هستند و ایجاد بی اعتمادی و سوء ظن در دستگاه سرکوب دولتی، کارایی عملیاتی را مختل می کند.
فراتر از این سیاست ها و موضع گیریهای رسمی، ایالات متحده باید اقدامات بیشتری برای غلبه بر تبلیغات رژیم با ارائه اطلاعات دقیق و تجزیه و تحلیل صادقانه در اختیار مردم ایران انجام دهد. در حال حاضر، واشنگتن سالانه 30 میلیون دلار برای رسانه های فارسی زبان که توسط آژانس آمریکایی “ایالات متحده برای رسانه های جهانی” اداره می شود، از جمله رادیو فردا و صدای آمریکا هزینه می کند، که برنامه های خبری و سرگرمی را از طریق رادیو ، تلویزیون و اینترنت ارائه می دهند. به گفته این آژانس، این برنامه ها تقریباً به یک چهارم از بزرگسالان ایرانی می رسد. دولت آمریكا باید با تأمین بودجه برنامه های رادیویی و تلویزیونی كه توسط ایرانیان تبعیدی ساكن آمریكا ایجاد شده اند، این تلاش را تقویت كند. اگرچه اشکال سنتی رسانه مهم است، دولت آمریکا می تواند با استفاده از اینستاگرام ، تلگرام ، توییتر و سایر رسانه های اجتماعی به فساد رژیم و سوء مدیریت اقتصادی آن توجه بیشتری جلب کند و در این پلتفرمها نمونه های خاص و نامهای افراد داخلی رژیم را که باعث آنها هستند را برجسته جلوه دهد.
تحت فشار
با این حال، کمک به مخالفان در داخل ایران تنها نیمی از نبرد است. برای تضعیف قدرت رژیم در کشور و ایجاد زمینه ای برای به قدرت رسیدن سایر نیروها، ایالات متحده باید کمپین بسیار موفقیت آمیز دولت ترامپ را برای “فشار حداکثری” علیه اقتصاد ایران گسترش دهد. منتقدان دولت ترامپ سریعاً این طرح را رد كردند و تأكید كردند كه تحریم های یك طرفه برای خدشه دار كردن امور مالی ایران اثر چندانی نخواهد داشت. اما آنها تمایل شرکتهای خارجی را برای ریسک در توانایی خود برای انجام کار در ایالات متحده را بیش از حد ارزیابی کردند. با اینکه دولتهای کشورشان ایران را تحریم نکرده اند، شرکتهایی مانند شرکت انرژی فرانسوی توتال، گروه تولیدی آلمانی زیمنس و غول کشتیرانی دانمارک مرسک برای جلوگیری از تحریم های واشنگتن از ایران خارج شده اند. از این به بعد، ایالات متحده باید کل بخش مالی ایران را وارد لیست سیاه کند، بر سیستم پیام رسانی مالی جهانی(سوئیفت) فشار بیاورد تا تمام بانکهای ایرانی باقیمانده را از شبکه خود اخراج کند، کلیه صادرات غیرنفتی ایران (از جمله پتروشیمی) را به طور کامل تحریم کند، و به حسابرسانی نیاز دارد که صورتهای مالی هر شرکتی که با ایران تجارت می کند را بررسی کرده تا معاملات با دقت سختگیرانه تری انجام بگیرد.
ایالات متحده همچنین باید قیمتی را که ایران برای ماجراجویی نظامی خود در منطقه می پردازد، افزایش دهد. حمله علیه سلیمانی نخستین گام مهم در جهت تحمیل مستقیم هزینه ها بر ایران بود نه صرفاً هدف قرار دادن نیروهای نیابتی آن. دخالت ایران قبلاً باعث شده است كه در مناطقی كه شبه نظامیان مورد حمایت آن خرابکاری کرده اند، آسیب پذیر باشد. در ماه های اخیر در عراق، مردم به تعداد زیادی در خیابان ها به نفوذ بیش از حد تهران اعتراض کرده اند. خشم از دست درازی ایران باعث اعتراضات اخیر در لبنان نیز شده است، جایی که بسیاری از حزب الله، گروه سیاسی و شبه نظامی که ایران از آن حمایت می کند، خسته شده اند. واشنگتن باید با کمک به نیروهایی که در حال ایستادن در مقابل ایران هستند- از جمله با ارائه پشتیبانی مالی از طریق راههای پنهانی، در صورت امکان- و با استفاده از نیروهای دریایی و هوایی، مانع از رسیدن تجهیزات نظامی ایران به شبه نظامیان مورد حمایت تهران شود.
ضرورت تشدید فشار بر ایران همچنین باید استراتژی و وضعیت نظامی آمریكا را در منطقه آگاه كند. ایالات متحده باید یک حضور نظامی ناچیز در سوریه داشته باشد تا مانع تلاش های ایران برای تبدیل خاک سوریه به “پل زمینی” که از طریق آن می تواند نیروهای نیابتی خود را تغذیه کند، شود. و واشنگتن باید اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی را ترغیب کند تا در زمینه توسعه سیستم های هشدار دهنده مشترک و دفاع در برابر موشک های کروز و موشک های بالستیک با برد متوسط که ایران احتمالاً در هرگونه درگیری با همسایگان خود بکار خواهد برد، همکاری کنند. اقداماتی از این دست باعث تضعیف بیشتر رژیم ایران با خنثی کردن تلاش برای تسلط نظامی در منطقه، خنثی کردن ارزش برخی از سرمایه گذاری های نظامی ایران و تحمیل هزینه های اضافی برای کشور می شود.
منتقدین چه اشتباهاتی دارند؟
مخالفتهای زیادی با تغییر رژیم وجود دارد. یکی این است که کمک های ایالات متحده به نیروهای طرفدار دموکراسی، فعالان حقوق بشر و منتقدان رژیم در ایران آنها را از نظر سایر ایرانیان بی اعتبار می کند. اما مطمئناً، مخالفان ایرانی بهترین داوران این خطر هستند. واشنگتن باید بهترین دریافت کنندگان کمک های ایالات متحده را شناسایی کند و به آنها اجازه دهد تصمیم بگیرند که آیا این کمک ها را دریافت کنند یا نه. شایان ذکر است که در کلیه اعتراضاتی که ایران در یک دهه گذشته شاهد آن بوده است، ایالات متحده هرگز مورد محکومیت قرار نگرفته است. در حقیقت، در سال 2009، بسیاری از تظاهرکنندگان جنبش سبز از اوباما خواستند، که از هدف آنها حمایت کند اما بیهوده بود. حتی ترامپ هم سال گذشته به هدف هیچکدام از اعتراضات خیابانی تبدیل نشد. و برخی از پربازدید ترین ویدئو های اینترنتی که از آن اعتراضات بیرون آمد، فیلم هایی بود که نشان می داد تظاهرکنندگان برای جلوگیری از راه رفتن روی پرچم های آمریکا به خود زحمت داده و از راه خود خارج می شدند. پرچم هایی که مقامات رژیم روی زمین در فضاهای عمومی نقاشی کرده اند تا مردم مجبور به بی احترامی به ایالات متحده از طریق پا مال کردن پرچم آن شوند. .
ممکن است سایر شکاکان تغییر رژیم اعتراض کنند که توافق نامه الجزایر سال 1981، که به بحران گروگان های آمریکایی که ایران در سال 1979 دستگیر کرد پایان داد، واشنگتن را موظف به خودداری از مداخله در امور داخلی تهران می کند. ایالات متحده باید علناً اعلام کند که دیگرخود را موظف به آن توافق نمی داند. توافقی که تحت فشار بسته شد و ایران با ربوده شدن و کشتن مقامات آمریکایی، حمایت از حملات گروه های نیابتی خود به نیروهای آمریکایی و حمایت از گروه های تروریستی، مرتبا و آشکارا نقض کرده است.
دوران دیپلماسی کنترل تسلیحات بین ایالات متحده و ایران اساساً به پایان رسیده است.
برخی منتقدان می توانند ادعا كنند كه آشکارا دنبال كردن تغییر رژیم، امید محدود كردن برنامه هسته ای ایران از طریق مذاكرات را از بین میبرد. اما این ادعا فرض را بر این می گذارد که احتمال توافق کنترل تسلیحات قابل اعتمادی با رژیم فعلی وجود دارد، اینطور نیست. توافق هستهای که ایران با ایالات متحده و سایر قدرتها به آن وارد شد، اشتباهات مهلکی داشت: غنی سازی داخلی اورانیوم از طرف ایران یا توسعه سانتریفیوژهای پیشرفته ممنوع نشد و مهمترین قسمتهای آن با بندهای غروب خورشید محصور شد. و از زمانی که دولت ترامپ از توافق خارج شد، رهبران ایران تصریح کردند که در مورد توافق جدید مذاکره نمی کنند یا محدودیت های منقضی شده موجود را تمدید نمی کنند.
واقعیت این است که دوران دیپلماسی کنترل تسلیحات بین ایالات متحده و ایران اساساً به پایان رسیده است. با این وجود، ایالات متحده برای حفظ فشار بین المللی و حمایت كنگره از سیاست تهاجمی، حتی پس از پذیرش تغییر رژیم به عنوان یك هدف، باید در مذاكرات را باز نگه دارد. به نوبه خود، ایرانیان ممکن است یک حسن در مذاکره با دولتی جنجالی ببینند، به این امیدوار باشند که با مذاکره، دولت را ترغیب کنند تا از تغییر رژیم به عنوان یک هدف خاص دست بردارد.
یکی دیگر از اعتراضات متداول در مورد استراتژی ایالات متحده برای تغییر رژیم در ایران، این تصور است که هر دولتی که بعد از روحانیون بیاید، بدتر خواهد بود. برخی از طرفداران این دیدگاه تأکید می کنند که یک سیاست موفقیت آمیز برای تغییر رژیم فقط منجر به ظهور رهبران ناخوشایند از نیروهای سپاهی خواهد شد. با این حساب ایران از یک تئوکراسی متخاصم به یک دیکتاتوری نظامی فاشیست تبدیل خواهد شد. این استدلال به اشتباه تصور می کند که سپاه هویت جداگانه ای از رژیم تحت رهبری آخوندی که به آن خدمت می کند، دارد. در واقعیت، الیگارشی آخوندها و رهبران سپاه غیرقابل تفکیک هستند. آنها به همان ایدئولوژی اعتقاد دارند و با جنبه های مختلف از همان مخمصه روبرو هستند: آخوندها از اینکه چرا جوانان به انگیزه و ندای انقلابی خود توجه نمی کنند، ابراز نگرانی می کنند. سرداران سپاه با وظیفه هولناک فرستادن سربازان وظیفه رویرو هستند. سربازانی از طبقات پایین جامعه که به محله های قدیمی خود برای ضرب و شتم و شلیک به همسالان معترض خود فرستاده می شوند..
سرانجام، منتقدان سیاست تغییر رژیم گاهی هشدار می دهند که اگر جمهوری اسلامی سقوط کند، ایران به یک کشور شکست خورده مانند عراق در پی حمله آمریکا در 2003 یا لیبی در سالهای پس از مداخله به رهبری ایالات متحده در سال 2011، تبدیل خواهد شد. اما تفاوت های قابل توجهی بین ایران و آن کشورها وجود دارد. کشور ایران با دولت سازمان یافته هزاران سال است که وجود داشته است. : بر خلاف عراق و لیبی، ایران اختراع نقشه کشی اروپای پس از استعمار نیست. از این گذشته، گرچه تنشهای قومی در ایران وجود دارد و رژیم در تهران اقلیت های مذهبی را سرکوب می کند، اما اکثریت قابل توجهی از جامعه ایران شیعه است و به واسطه اختلافات قومی و فرقه ای که عراق را گرفتار کرده یا جناح های قبیله ای که حکومت واحد بر لیبی را دشوار می کند، تجزیه پذیر نیست. سرانجام ، حتی تحت سلطه روحانیون، جامعه مدنی ایران شکوفا شده است و ذره گرا نشده است، برخلاف همتایان آن درعراق و لیبی که دیکتاتورهایی به مدت طولانی بر آنها حکومت می کردند..
البته این خصوصیات تضمین نمی کنند که در صورت سقوط روحانیت، ایران به یک دموکراسی آزاد تبدیل شود و پیش بینی دقیق آنکه در صورت وقوع انقلاب چه اتفاقی می افتد غیرممکن است. امیدهای غیرقابل تحقق بهار عربی نمونه ای محتاطانه از این واقعیت است. اما در مقایسه با بسیاری از کشورهای عربی، ایران سابقه ای عمیق از سیاست پر جنب و جوش، جامعه مدنی آگاه، مطبوعات سرزنده، نخبه های خلاق و طبقه متوسط بزرگ و با سواد دارد.
در حقیقت ، تاریخ ایران از ابتدای قرن بیستم حکایت مبارزات طولانی افرادی است که خواهان آزادی از پادشاهان و آخوندها هستند که مصمم به حفظ منافع و حقوق قدرت هستند. انقلاب مشروطه سال 1905 اولین مجلس این کشور را تأسیس كرد و در سالهای بعد، نمایندگان پارلمان جسورانه محدودیت هایی را برای پادشاهان اعمال كردند. رضا شاه پهلوی پس از به قدرت رسیدن، در سال 1925، آن سیستم را به چالش كشید و لحظه به لحظه خواست خود را بر آن تحمیل كرد. اما پس از کناره گیری وی، در سال 1941، ایران با نخست وزیران و پارلمان هایی که بار دیگر اهمیت داشتند، به مسیری کثرت گرایانه بازگشت. در سال 1953، نخست وزیر محمد مصدق با حرکت به سمت ملی شدن صنعت نفت بحرانی را آغاز کرد. کودتایی که وی را از قدرت خارج کرد، اغلب به عنوان یک طرح آمریکایی-انگلیس برای جلوگیری از استقلال ایران شناخته می شود. در حقیقت، مصدق خود سعی داشت با روش استبداد گرایانه خودش، تحول دموکراتیک ایران را منحرف کند و سرنگونی وی بیشتر یک ابتکار عمل ایرانی بود. و سپس یک ربع قرن دیکتاتوری محمدرضا شاه پهلوی فرا رسید که سرانجام در سال 1979 توسط یک جنبش انقلابی پوپولیستی که حاوی ائتلاف های زیادی بود سرنگون شد، اما هدف اصلی آن ایجاد دولتی به عنوان نماینده ای که نسبت به سنت های ایران حساس باشد، بود.
اکنون نوبت آخوندها است. در هر دهه از عمر خود، رژیم آخوندها با شورش روبرو شده است. در دهه 1980 لیبرال ها اولین کسانی بودند که به قدرت انحصاری آخوندها اعتراض کردند. دانشجویان دانشگاه، پیشتاز همیشگی سیاست در ایران، با قیام خود در سال 1999، از دین سالاری دست کشیدند. ده سال بعد، موج دیگری از شورش های جوانان به رژیم ضربه زد. و در چند سال گذشته، ایرانیان بار دیگر به مقابله پرداخته اند. دانشجویان، کارگران، روحانیون و بازرگانان بر خلاف حاکمیت استبداد همانند آنچه در قرن گذشته وجود داشته است، طغیان می کنند. مردم معترض امروز در خیابان ها کسانی هستند که فردا ایران را رهبری می کنند و مبارزات آنها شایسته آغوش واشنگتن است.
تغییر در راه است
مردم ایران می خواهند یک دولت پاسخگو داشته باشند و خصومت رهبرانشان را نسبت به غرب نمی پذیرند. اما همه چیز تنها به این دلیل که باید، رخ نمی دهد. برای جلوگیری از پیامدهایی مانند عراق و لیبی، سیاست ایالات متحده برای تغییر رژیم باید برنامه ای برای هدایت ایران پس از روحانیون در جهت صحیح در نظر بگیرد، زیرا واشنگتن مسئولیت بزرگی در برابر نتیجه آن دارد. پس از سقوط رژیم، ایالات متحده مجبور است فوراً همه تحریم ها را برداشته و همایش بین المللی را برای تزریق پول به اقتصاد ایران برگزار کند و نفت آن را به بازار برگرداند. حتی اگر ایالات متحده به خلاص شدن از شر رژیم قدیمی کمک کرد، تنها در صورتی بر دولت جدید ایران میتواند تأثیرگذار باشد که آماده انجام یک تعهد بلند مدت به توانبخشی کشور باشد. انجام این کار نیاز به تزریق اولیه کمک های مالی ایالات متحده برای تثبیت اقتصاد ایران و هموار کردن راه برای کمک های بیشتر دیگران دارد. رئیس جمهور آمریكا و رهبران كنگره باید این مسئله را برای عموم مردم آمریكا مطرح كنند كه این كمكها برای ثبات منطقه ای و امنیت ملی آمریكا بسیار مهم است. و واشنگتن باید برای حاكمان جدید ایران روشن كند كه هرگونه كمكی به رها كردن كامل آنها از برنامه تسلیحات هسته ای این كشور بستگی دارد.
اداره کردن ایران برای هر رهبر جدیدی کار دشواری خواهد بود. اگرچه پس از فروپاشی، پاکسازی هایی به طور ناگزیر وجود خواهد داشت، واشنگتن ناچار است که حاکمان جدید ایران را تحت فشار قرار دهد تا برای اعضای نخبگان قدیمی که مایل به عضویت در نظام جدید بودند، جایی را فراهم کند. برنامه هسته ای ایران می تواند عواقب خطرناکی را در پی داشته باشد. در حالت ایده آل، یک تلاش مستحکم توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی تمام فناوری هسته ای ایران و اورانیوم غنی شده را تحت نظر می گیرد. اما در صورت عدم موفقیت این امر، ارتش آمریكا برای از بین بردن جنبه های حساس تر این برنامه باید اقدامات یک جانبه انجام دهد تا آنها در دست افراد خطرناک قرار نگیرند..
تغییر رژیم در ایران چندان خوشایند نخواهد بود. تمام مشکلات بین واشنگتن و تهران را بلافاصله برطرف نمی کند، تثبیت خاورمیانه به مراتب دورتر خواهد بود. اما ایالات متحده حداقل باید تلاش کند تا بتواند ملت ایران را برای دستیابی به حکومتی که شایسته آن است، کمک کند. در غیر این صورت، واشنگتن محکوم به تکرار اشتباهات گذشته خود است: وانمود کردن به اینکه مذاکره با آخوندها امکان پذیر است و کورکورانه انتظار دارد که یک جنبش انقلابی تئوکراتیک به نوعی گروهی “معتدل” تولید کند که مایل است رژیم را از بی پروایی خود دور کند – یا ساده لوحانه امیدوار است که تظاهرات مردمی بدون هیچ گونه حمایت از بیرون موفق خواهد شد. این رویکرد بیش از 40 سال است که شکست خورده است. وقت آن است که چیز دیگری را امتحان کنیم.
ترجمه مقاله منتشر شده در مجله فارن افرز نوشته اریک الدمن و ری تکیه
عکس: Wana/Reuters