10.7 C
Tehran
شنبه 12 فروردین 1402

از اسیدپاشی تا سم‌پاشی− حملات جمهوری شیمیایی به زن

در آخرین آمار منتشر شده در خصوص مسمومیت‌های سریالی...

مسئولیت شهروندی در دموکراسی− شاهزاده در گفتگو

در آخرین روز «کنفرانس امنیتی مونیخ» که از جمعه،...

آبادان، اشرف، کلن – شکست طلسم مجاهدین

روی جلد شماره ۴۴/۲۰۲۱ مجله تسایت، منتشره در ۵...

این واقعیت بر اساس داستان یک فیلم ساخته شده است

(چهره ها، نامها و مکانهای این واقعیت جایگزین پذیر هستند)

وانمود کردن هستی آنچه که نیست و وجود خارجی آنچه که وجود ندارد، دروغ نام دارد.

پروپاگاندا استتار و انتشار دروغ است. در پروپاگاندا یک یا چند دروغ کوچک و بزرگ در هم تنیده میشوند و با فرم و ظاهر برگرفته از واقعیات تزئین میشوند به گونه ای که تشخیص هویت دروغین آنها دشوار میشود. قدرت تاثیرگذاری پروپاگاندا درست از همین نحوه دیزاین دروغ با ترکیب عناصر غیردروغین به عنوان دکور برگرفته شده است. از اینرو پروپاگاندا هرگز خالص نیست. هر چند که در هسته مرکزیش همیشه دروغی بزرگ نهفته ولی به لحاظ وجودی پروپاگاندا موجودی هیبرید است. برای کسی که متاثر از پروپاگنداست، اجزاء دروغین یا آن دروغ بزرگ پنهان در میانش عامل متقاعد کننده نیستند، آنچه او را شیفته کرده دکور عناصر غیردروغین این دیزاین هیبریدست. دروغهای پروپاگاندا قدرت جادویی ندارند، این دکوراسیون واقعیت در آنهاست که ذهن مجذوبان را تسخیر میکند.

هیچ چیز برای پویایی و موثر واقع شدن پروپاگاندا به اندازه قابلیت پنهان سازی آنچه از دروغ در درون خود پنهان دارد نیست.

از این روست که وزیر پروپاگاندای رایش سوم، یوزف گوبلز طی یک سخنرانی در نخستین همایش سالانه اعضای «اتاق فیلم رایش» در سال ۱۹۳۷ اذعان میکند:

«[…] پروپاگاندا به محض اینکه کسی بر وجودش واقف شود دیگر بی اثر خواهد بود. اما به مجرد اینکه تحت پوشش یک گرایش، یک کاراکتر یا رویکرد در پشت صحنه باقی بماند و تنها توسط انسانها، رفتارها، روند وقایع و زنجیره ی اتفاقات و یا توسط نتیجه گیریها نمایان شود، آنوقت است که از هر لحاظ تاثیرگذار خواهد بود.»

پروپاگاندا کسی را متقاعد نمیکند، بلکه فریب میدهد. اما تمام فریبندگی پروپاگاندا برگرفته از همان ابزاریست که دیگران به منظور اقناع استفاده میکنند: تعقل!

نهضتهای توتالیتر نظیر آنچه در آلمان قرن بیست پدید آمد و آنچه امروز در ایران شاهدش هستیم در تمام مراحل تاریخشان از پروپاگاندا به عنوان ابزار به یک میزان ثابت و در همه جا بهره نمی برند.

آنچه مسلم است ضرورت پروپاگاندا و حجم بالای استفاده از آن در دوران پیش از مصادره قدرت و تثبیت آن است. زمانی که نهضت توتالیتر بر همه دستگاههای حکومت چیره شود، آنگاه نیاز به پروپاگاندا و درصد بکارگیری آن کاهش پیدا میکند. در فضاها و جوامعی که توتالیتاریسم به درجه کمال خود می رسد (آشویتس یا اوین و بازداشتگاههای سپاه پاسدارن در جمهوری اسلامی) دیگر پروپاگاندا به طور کامل ناپدید میشود و «حقیقت توتالیتر» تنها حقیقت موجود بازمانده است: وحشت و هراس! بنا بر اسناد بجای مانده از رایش سوم، حتی بکارگیری هر نوع پروپاگاندا در کمپهای کار نظیر آشویتس و بوخن والد به دستور شخص هاینریش هیملر اکیدا ممنوع اعلام شده بود.

اگر در جوامع با حاکمیت توتالیتر شاهد بکارگیری پروپاگاندا هستیم به این دلیل نیست که نظام سعی دارد آن دسته از افراد که هنوز فریب نخورده اند را متقاعد کند. اینکار را با ایجاد فضای رعب و وحشت و با کشتار انجام میدهد. پروپاگاندا در این جوامع برای جلوگیری از برخورد دنیای واقعی با جهان تخیلی مجذوبان به کار گرفته میشود، برای حفاظت از «دروغ بزرگ»، از هسته پنهان پروپاگاندا.

در زندانهای جمهوری اسلامی، آنجا که صدا و سیما، ارگان پروپاگاندای خامنه ای، مستندهای اطلاعات سپاه را فیلمبرداری میکند، در میان شکنجه و تجاوز دیگر جا و یا اراده ای برای اعمال پروپاگاندا به زندانیان دربند وجود ندارد. در آنجا نظام توتالیتر به کمال رسیده و در خانه  خود است، آنجا در قعر وحشت که جوهر اصلی نظام را تشکیل میدهد پروپاگاندای ناب تولید میشود.

جایی که چیز دیگری به جز تمامیت حاکمیت وجود ندارد از پروپاگاندا هم اثری نیست. هر آنچه هست، ترس و وحشت است.

هانا آرنت به خوبی این نسبت بین میزان تمامیت حاکمیت و پروپاگاندا را دریافته بود:

«پروپاگاندا همیشه رو به سوی یک خارج از خود دارد. حال این خارج میتواند از اقشار غیر توتالیتر مردم تشکیل شده باشد و یا کشورهای غیر توتالیتر باشد […] یک حکومت توتالیتر در کل همیشه سعی بر این دارد که روشهای پروپاگاندا را در سیاست خارجی خود بکار گیرد و یا به شاخه های فعال خود در خارج از کشور خوراک مناسب برای پروپاگاندا برساند.» [۱]

حقیقت این امر را امروز در قالب شخصیت وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، جواد ظریف و همکاری وی با نایاک، شاخه فعال دستگاه پروپاگاندای نظام در آمریکا میتوانیم به خوبی مشاهده کنیم.

اینکه چرا «فیلم» رسانه رویایی پروپاگانداست از حوصله این مطلب کوتاه خارج است و در این مورد مقالات و آثار زیادی برای مطالعه وجود دارند.

اما آنچه که تیتر این مطلب هم به آن اشاره میکند وارونگی یک رابطه است. رابطه بین فیلم به عنوان محصول تولیدی و هیبرید پروپاگاندا و واقعیت موهوم به عنوان مرجع. آنچه که رایش سوم و یا در دهه های نخست جمهوری اسلامی ماشین پروپاگاندا تهیه و تولید میکرد فیلمهایی بودند که در آنها به واقعیتی ناموجود ارجاع داده میشد. اکنون این رابطه در چرخ دنده های دستگاه تولید سربازان گمنام وارونه شده است. به این صورت که با تکنیکهایی که ما به طور معمول از دنیای سینما و ساخت فیلم میشناسیم سناریویی تولید میشود. حال بر اساس این سناریو اجزائی از یک واقعیت برگرفته از همین سناریو در دنیای واقعی اجرا میشوند. در واقع بر اساس یک فیلم واقعیتی برای یک روایت خاص ساخته و پرداخته میشود. این کیفیت جدیدی از فریب است. کیفیتی که از ترکیب اینداکترینیشن و پروپاگاندا شکل گرفته است. آخرین نمونه از این وارونگی را در همین چند روز گذشته در قم و مشهد شاهد بودیم.

رژیم به دلیل لاپوشانی و دروغ، به دلیل ضعف مدیریت و عملکرد اشتباه در خصوص ویروس کرونا باعث شیوع این بیماری کشنده در ایران و جهان شده بود و در تمام رسانه های جهان به شدیدترین لحن مورد انتقاد قرار گرفته بود. یکی از موارد انتقاد، تحت قرنطینه قرار ندادن شهر قم بود، جایی که ویروس از آنجا به تمام کشور منتشر شده بود.

مثل همیشه رژیم در آغاز سعی کرد دروغ را با حرف تبدیل به واقعیت کند: اینکه همه چیز تحت کنترل است و به قرنطینه کردن شهر نیازی نیست و اصولا قرنطینه متعلق به زمان جنگ جهانی اول است و … بزودی قم از شهر مقدس به شهر بلا و بیماری تغییر حالت داد. رژیم هم در مقابله با این ویروس هر روز عاجزتر از روز پیش نمایان میشد. صدای انتقاد مردم و رسانه ها هم هر روز بلندتر از روز قبل شنیده میشد. در این گیر و دار بود که حرم را در قم و مشهد برای زائرین مسدود کردند. از آنجا که پرسش اذهان عمومی این بود که چرا اینکار زودتر انجام نشده بود و مسئول این کارشکنی کیست، پاسکاری مسئولیت هم بین مقامات جمهوری اسلامی شروع شد. واقعیت امر هم این است که هیچ یک از این بازیگران صحنه عمومی مسئول نیستند و آنهایی که مسئول هستند در دسترس عموم نیستند و هرگز پاسخگو هم نخواهند بود. در همین گیر و دار افرادی همزمان در مشهد و قم در جلوی درب بسته حرم تجمع کردند و دست به اعتراض و خشونت به سبک آنچه که پیشتر در رابطه با وقایع دیگر از نیروهای «خودسر» و «آتش به اختیار» شناخته شده بود زدند. سناریویی که تهیه شده بود و بر اساس آن این وقایع رخ داده بود این بود: «نهادههای مسئول (؟) در دولت خواهان قرنطینه شهر قم و بستن حرم بودند ولی زورشان به تندروهای مذهبی و افراطی (؟) نرسید.» در درون این صحنه سازی دو دروغ جاسازی شده است. یکی درخواست نهادهای دولتی برای قرنطینه قم و دیگری تقابل این نهادها با تندروهای مذهبی. نتیجه این شد که پس از این وقایع رسانه های بین المللی عین همین روایت را منتشر کردند. یکی از این افراد هم روز بعد جلوی دوربین نشاندند و از او توبه گرفتند. ولی از آنجا که بازیگران این وقایع برای اثبات اتفاقات و انعکاس آن در رسانه ها، در حین عملیات به سبک کلیپهای اعتراضات از خود ویدیوهای کوتاه منتشر کرده بودند، هویت تعدادی از آنها برملا شد. اغتشاشگران جلوی حرم، افراد انصار و مهره های وزارت اطلاعات سپاه بودند.

 

نتیجه دیگری که این پروپاگاندای وارونه داشت، القای مجدد بزرگترین و کارآمدترین دروغ نظام در طی تمام سالهای حیات ۴۱ ساله اش بود:‌ وجود چیزی به نام نیروهای مخالف، معتدل و اصلاح طلب در برابر چیزی به نام نیروهای مذهبی، تندرو و اصول گرا در ساختار توتالیتر نظام.


[۱] Elemente und Ursprünge totaler Herrschaft, Hannah Arendt

در همین زمینه

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here