بهنام محجوبی، سیامک مقیمی مومنی. هر دو در زندانهای جمهوری اسلامی محبوسند.
بهنام را سال ۱۳۹۶ در جریان درگیریهای خیابان پاسداران تهران، بین نیروهای سرکوب و دراویش گنابادی دستگیر کردند.
سال ۹۷ شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران او را به دو سال حبس محکوم کرد. در برابر پرداخت مقداری پول بهنام را آزاد کردند. دو سال بعد، ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، احضارش کردند تا حکم دادگاه را به اجرا بگذارند. در آن زمان بهنام تحت درمان پزشک اعصاب بود و به تشخیص پزشکی قانونی، انتقال او به زندان جایز نبود. اما به هر روی، او احضار شده بود و باید به واحد اجرای احکام میرفت. ۳۱ خرداد به زندان اوین منتقل شد. در اوین او را با تبهکاران و زندانیان جرایم عمومی هم بند کردند. بارها قصد جانش را کردند، بارها به او حمله شد. مسئولان زندان داروهای بهنام را به او تحویل نمیدادند؛ داروهایی که خانواده با صرف هزینهی شخصی آنها را تهیه میکرد و به مسئولان زندان میداد. محرومیت محجوبی از داروهای تجویزی دکتر توسط مسئولان زندان موجب تشدید بیماری او و بروز عوارضی همچون تشنج شد. در اعتراض به این رفتار، بهنام دست به اعتصاب غذا زد که یک روز بعد با وعده مساعد مسئولان زندان، اعتصاب را شکست. وعدهای که پوچ بود. بهداری زندان داروهایی متفاوت از آنچه که پزشک وی برایش تجویز کرده بود به او میداد. یک ماه مصرف داروهای ناشناس بهداری زندان، باعث بیحس شدن بخشی از بدنش شد. بهنام را به بیمارستان روانپزشکی امین آباد منتقل کردند، جایی که وضعیت جسمی و روحیش بدتر شد. «قانع شدهام که اینها قصد کشتن من را دارند. پس من اجازه این کار را به اینها نمیدهم. خود دست به اعتصاب غذا میزنم تا بمیرم» این را بهنام در فایل صوتی که پس از بازگشت از امینآباد به بیرون از زندان ارسال کرد، گفت. حال او وخیمتر شده بود. حافظهاش آسیب دیده بود، از برادر نداشتهاش در مکالمات تلفنیاش حرف میزد، تعادلش را هنگام راه رفتن از دست میداد و یک بار که از دستشویی میآمد، چنان زمین خورد که پای راستش متورم و کبود شد. ولی باز با انتقالش به بیمارستان مخالفت کردند. یک روز بعد مسئولان زندان به نزدیکان و خانوادهی بهنام اعلام کردند که او را جهت درمان بیماری به بیمارستان طالقانی بردهاند. اما این نیز دروغ بود. بهنام را دوباره به بیمارستان روانپزشکی امینآباد برده بودند. در آنجا با شکنجه و رفتارهای غیرانسانی او را تحت فشار قرار داده بودند که به اعتصاب غذایش پایان دهد. پس از چند روز بهنام محجوبی را دوباره به زندان اوین بازگرداندند و او ۱۳ آبانماه به اعتصاب غذای خود پایان داد. امروز حال عمومی بهنام محجوبی بسیار بد و نگرانکننده شده است؛ قدرت تکلمش را تقریبا از دست داده. به سختی میتواند کلمات را ادا کند. با همان کلمات شکسته ولی بهنام به ما میگوید که شکنجهگرانش هنوز موفق به در هم شکستن روح او نشدهاند. که او هنوز زنده است و سر تسلیم شدن هیچ ندارد.
سیامک مقیمی
«نمیدانم چقدر پول میخواهند. اما حتما باید زیاد باشد. به هر حال، ما که نداریم» مادر سیامک اینها را در مورد فرزندش میگوید که در همان روزهای اعتراضات سراسری و سرکوب خونین خیزش آبان ۹۸، در شهرستان پرند توسط ماموران قرارگاه ثارالله بازداشت و پس از آن به بازداشتگاه همان قرارگاه منتقل و تا پایان مراحل بازجویی و شکنجه نیز آنجا ماند تا اینکه بالاخره به زندان تهران بزرگ منتقل شد:
« سیامک متولد ۷۴ است و دوقطبی دارد. حالش مدام تغییر میکند. روحیه خوبی ندارد. جای او زندان نیست. ناراحتی اعصاب دارد. الان ۲۵ ساله است. ۱ ماه در امین آباد بستری بوده و ۵ سال در بیمارستان روزبه؛ ماه به ماه او را میخواباندیم. سیامک زیر نظر بهزیستی است. کارت معلولیت هم دارد. همه این مدارک را من به دادگاه ارائه دادم، از کارت عکس هم گرفتند و حتی مددکار زندان، آقای محمدی هم، یکبار آمد خانه ما را دید. و دیدند که ما در چه وضعیتی هستیم. اما هیچ کاری نکردند. سیامک حتی خوب نمیتواند حرف بزند و اصلا حالت دیگری دارد. من نمیدانم قاضی چرا باور نمیکند یا قبول نمیکند. اصلا شما زنگ بزنید بیمارستان روزبه، کامل برایتان تعریف میکنند. پدر سیامک موجزده (جانباز جنگ هشت سالهی ایران و عراق) است و ناراحتی عصبی دارد. من باید کار کنم و اجاره خانه را بدهم. حتی تا همین دو ماه پیش شناسنامهام در بیمارستان روزبه گرو بود، چون سیامک را خوابانده بودیم و پول نداشتم بدهم. ولی خب، سر کار رفتم، بدهی را دادم و شناسنامهام را پس گرفتم. پرونده سیامک در اجرای احکام است. وقتی (اواسط آبان ۹۹) رفتم اجرای احکام، قاضی اصلا صحبتی با من نکرد. گفت برو ما به خودش اعلام میکنیم. هرچه گفتم به من بگویید، گفت به خودش اعلام میکنیم. بعد گفت برو سند بیاور. گفتم، من از کجا سند بیاورم؟ خانه هم ندارم. پسر من یک دوچرخه هم ندارد که بخواهد بداند بنزین چی هست و چی نیست…»
به حرفهای مادر سیامک گوش دهیم:
سیامک مقیمی در زندان تهران بزرگ تا بحال چندین بار دست به خودکشی زده است.
اولین بار، ظهر روز شنبه ۵ بهمن ماه ۹۸، پس از آنکه از صدور حکم ۱۰ سال حبس توسط دادگاه انقلاب تهران باخبر شد، رگ دست خود را برید. در پی این اقدام به خودکشی، سیامک را به بیمارستان منتقل کردند. بنا به گفته یکی از همبندان سابقش، سیامک بارها در زندان خودزنی کرده. بهداری بیمارستان فقط به او قرص خوابآور و داروهایی میدهد که هیچ بهبودی در حال او ایجاد نمیکنند. همه مسئولان زندان، رئیس سازمان زندانها، دادیار اجرای احکام و دادیار ناظر بر زندان و نماینده دادستان، آقای امین وزیری و … همه از وضعیت سیامک مقیمی، که از اختلال روانی دوقطبی رنج میبرد و بیماریش به روشنترین شکل ممکن مستند شده است، کاملا آگاهند. با این وجود سیامک هنوز در زندان است.
هارتموت بومه [۱] در نقد مارکی د ساد[۲]، نظام مشهود در جهانبینی و سیستم فلسفی وی را «خرد وارونه»[۳] توصیف میکند. سیستمی که نه در ساختار، بلکه در ترتیب و نظم عناصرش در تضاد با خرد روشنگری قرار دارد. جمهوری اسلامی نیز دقیقا به لحاظ همین «وارونگی خرد» نظام سادیستی محسوب میشود. نظامی که در درون خود، هیچ چیز در جایگاه خردمندانه و قابل درک خویش نیست: مبلغ دینی، رئیس کابینه دولت است. سرپرستی قوه قضائیه در دست یک قاتل سابقهدار افتاده، قدرتمندترین فرد، در سیستم مردمسالار شخصیست که توسط مردم انتخاب نشده و سمتش دائمالعمر است… – نهادهای نظام همین ساختار وارونه سادیستی در درون خویش را عینا به جامعه انتقال میدهند: بهنام محجوبی را که باید تحت معالجه پزشک اعصاب باشد به زندان میفرستند و از آنجا به روانپزشکی امینآباد؛ بهنام اعتراض میکند و با اعتصاب غذا تا پای مرگ میرود. سیامک مقیمی را که باید در امینآباد باشد به زندان میاندازد و حکم حبس به او میدهد؛ سیامک اقدام به خودکشی میکند، او را به درمانگاه میفرستند و دوباره به زندان، جایی که او خودزنی میکند و تلاش، تا به زندگی خویش پایان دهد.
[۱] Hartmut Böhme
[۲] Marquis de Sade
[۳] Umgekehrte Vernunft