30.7 C
Tehran
یکشنبه 14 خرداد 1402

کُشتن برای روسری− این بار در ماهان کرمان

بعدازظهر روز گذشته در منطقه گردشگری باغ شاهزاده در...

سم به اختیار نظام

نگاهی به پراکنش حملات شیمیایی اخیر به دانش‌آموزان و نیم‌نگاهی به سیاست «جوانی جمعیت» رژیم

از اسیدپاشی تا سم‌پاشی− حملات جمهوری شیمیایی به زن

در آخرین آمار منتشر شده در خصوص مسمومیت‌های سریالی...

درس مهرداد: خشونت و سرکوب بی‌دلان را جسور و تماشاچیان را مبارز می‌کند

«سه سال بعد، وقتی که دومین بار به خانه‌ی آنها ریختند، با ۱۰ مامور آمدند. شنبه بود، ۲۱ اسفند ۱۴۰۰...» مهرداد محمدنژاد «پیک آبانی‌ها» از زندان بود. بخوانیم از آنچه مهرداد در زندان آموخت و صدایش باشیم

یک روز یکشنبه بود. بار نخست که ۸ مامور اطلاعات به خانه‌ی پدری مهرداد محمدنژاد در شهریار ریختند، او را بازداشت کردند و به اوین بردند، صبح یک روز یکشنبه‌ی سال ۱۳۹۷ بود- بیست و نهم مهرماه. مهرداد جوانی ۲۲ ساله بود، دانشجو. در دانشگاه آزاد سوهانک اقتصاد می‌خواند. هفته‌ای ۳ روز به دانشگاه می‌رفت و برای اینکه خرج تحصیل را دربیاورد با موتورش در رستورانی کار می‌کرد.

سه سال بعد، وقتی که دومین بار به خانه‌ی آنها ریختند، با ۱۰ مامور آمدند. شنبه بود، ۲۱ اسفند ۱۴۰۰. چند روز مانده به عید نوروز ریختند خانه را زیرورو کردند و هم مهرداد را بردند و هم هرچه خواستند؛ از جمله گوشی و تبلتش را.

سه سال پیش که در اوین بود، کتابهایی را که حسین رونقی از زیر تیغ سانسور و کنترل ماموران زندان رد کرده و به کتابخانه رسانده بود، خوانده بود و وقتی یک سال بعد، در بهمن سال ۹۸، سه ماه پس از «آبان خونین» به زندان فشافویه منتقل شد، در آنجا با «آبانی‌ها» هم‌بند شد- با «سیروس تمجیدی نیارقی» آشنا شد، که رژیم آن روزها قصد اعدام صاحبش را داشت و دیروز یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۰ موقتا با وثیقه ۵ میلیارد تومانی آزاد شد:

 نوید لطیفی‌پارسا را شناخت. جوانی که مثل خود مهرداد، وقتی بازداشت شده بود ۲۲ ساله بود، کمرش زیر بازجویی خرد شده بود و کسی او را نمی‌شناخت، تا اینکه مهرداد، پس از آنکه در اردیبهشت ۱۳۹۹ آزاد شد، از آنچه بازجوها بر سر نوید آورده بودند نوشت.

 محمدنژاد در اینجا به “حقیقتی” اشاره می‌کند که خود او را در سلول بازجویی به «اعتراف به کرده و ناکرده» واداشته بود و کسی دیگر در جایی دیگر «حقیقت» مهرداد در سلول بازجویی را اینگونه شرح داده بود:
«ماموران او را به روش‌های مختلفی مورد ضرب ‌وشتم قرار داده‌اند اما یکی از روش‌های آنها بسیار تحقیرآمیز بوده و فشار زیادی به ستون فقرات مهرداد آورده است. در این روش ماموران یک پانچ در دهان او قرار می‌دادند و می‌گفتند پاهایت را باز کن، پیشانی را به دیوار بچسبان و خودت از دیوار فاصله بگیر. به دلیل لغزنده بودن زمین، پاهای آقای محمدنژاد آهسته‌ آهسته باز می‌شد و مامور نیز به پاهای او ضربه می‌زد. بازجو به مهرداد ‌می‌گفت باید فرم بدن را به همان حالت ثابت نگه دارد و در حالی‌که پانچ در دهانش هست، به سوالات مطرح‌شده پاسخ دهد.»

مهرداد پس از آزادی، حقایق داخل زندان را فاش می‌کرد. از آب شور فشافویه گرفته تا «اتاق شاپرک‌ها»، از صابر رضایی: «که در شهر قدس گلوله خورده بود و در مراجعه به بیمارستان بازداشت شده بود. باید دستش را عمل می‌کرد اما به بیمارستان اعزامش نکردند و دستش تقریبا فلج شد؛ می‌گفت اگر به من اجازه عمل می‌دادند اینطور نمی‌شد» و یا از «حقیقت» بچه‌های آبان در پلیس امنیت گیشا: «همه مدل کتک و شکنجه با شوکر و بدون وسیله، با وسیله، با مشت و لگد. […] یکی از آنها تعریف می‌کرد که مرا به صندلی بسته بودند، چشمم هم بسته بود. گفتند دستت را بیاور جلو این را بگیر. گرفتم و با صندلی به دیوار پرت شدم.»

اما مهمترین درسی که مهرداد محمدنژاد، این «پیک آبان ۹۸ از زندان»، از آبانی‌ها آموخت و به ما نیز منتقل کرد این بود:

سرکوب و خشونت امروز دیگر کسی را نمی‌ترساند، بلکه همه را خشمگین‌تر و جسورتر از پیش می‌سازد.

امروز مهرداد را پیش از نوروز برده‌اند تا خانواده و عزیزانش را هم مورد آزار و شکنجه قرار دهند.

صدایش باشیم، صدای اعتراضش.
از او بیاموزیم، جسارت و بی‌باکی را.


توضیح عکس این مطلب:
مهرداد محمدنژاد در توضیح این اسکیس در صفحه‌ی توییترش نوشت: «یکی از زندانیای آبانی، چشم‌انداری که یک سال و نیمه جلو چشماشه رو نقاشی کرده‌. نقاشی خیلی سادس ولی میشه ساعت‌ها راجع‌ بهش حرف زد، یا شاید ساعت‌ها راجع‌بهش سکوت کرد…»

سحر
سحر
اگر امروز نتوانم موی خود را محکم بگیرم و خویش را از این باتلاق بیرون بکشم، بی تردید هم خودم و هم اسبی که سوار بر آن در راهم، هر دو غرق خواهیم شد.