بیش از یک هفته است که اعتصابات کارگری در ایران آغاز شده. در صنایع نفت، پتروشیمی، گاز و نیروگاهها اعتصاباتی که از جنوب کشور به راه افتاده بود، روز به روز گستردهتر میشود. امروز سهشنبه هشتم تیرماه ۱۴۰۰، کارگران بیش از ۷۰ شرکت دست از کار کشیده و به «کمپین تخلیه سراسری بیست ده ۱۴۰۰» پیوستهاند. تا به امروز سندیکاها و تشکلات کارگری بسیاری از داخل و خارج کشور از اعتصابات قدرتمند نفتگران ایرانی حمایت کردهاند: فدراسیون بینالمللی کارگری اینداستریال، پلتفرم سندیکاهای کارگری سوئد، اتحادیه عمومی کارگران بخش نفت و گاز عراق، شبکه بینالمللی سندیکایی همبستگی و مبارزه، شبکه سراسری نمایندگان محل کار انگلستان، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه، شورای بازنشستگان ایران و … خانوادههای جانباختگان آبان خونین نیز در بیانیهای اعلام کردند: «اکنون کارگران امتداد صدای آبان شدهاند. این صدای همه ماست، همانها که در آبان ۹۸ در کنار یکدیگر در خیابانها برای حقمان فریاد زدیم. اگرچه در آبان صدای حقخواهی ما را با گلوله پاسخ دادند اما صدای حق خاموش شدنی نیست. اکنون این فریادها را در اعتصاب کارگران میشنویم. ما خانوادههای آبان از اعتصابات سراسری حمایت میکنیم.» شاهزاده رضا پهلوی نیز «اتحاد و همبستگی» کارگران را «غرورآفرین» خواند و از این «نافرمانی مدنی» اعلام حمایت کرد:
کارگر ایرانی چه میخواهد؟ اعتراض او به چیست؟ چه چیزی باعث میشود که او با وجود خطر از دست دادن کار و سرکوب، دست به اعتصاب بزند؟ پاسخ ساده است: فقر. مهرماه سال گذشته، حمیدرضا قلیتبار، بازرس مجمع عالی نمایندگان کارگران کشور، فاجعه را در چند کلمه بیان کرد: «خط فقر یک خانواده چهارنفره به ۱۰ میلیون تومان رسیده است و بیش از نیمی از مردم ایران در فقر مطلق به سر میبرند. کارگران برای ادامه تحصیل فرزندانشان حتی توان خرید قسطی گوشی موبایل را هم ندارند. با توجه به برآورد حدود ۱۰ میلیون تومانی خط فقر کشورمان برای یک خانواده چهارنفره و دریافت خوشبینانه حقوق ماهیانه ۳ میلیون تومان، به راحتی میتوان اثبات کرد که کارگران (بیش از نیمی از جمعیت کشورمان) در فقر مطلق به سر میبرند.» و امروز، هشتم تیرماه ۱۴۰۰، یک سال پس از این اظهارات، ناصر چمنی، رئیس کانون عالی انجمنهای صنفی کارگران تیرگی واقعیت را اینگونه ترسیم میکند: «زمانی که در یک جامعه خط فقر تعیین میشود، اما جامعه کارگری با حقوق ۲ میلیون و ۶۵۵ هزار تومان فعالیت میکند، حتی اگر عیدی و سنوات دریافت کند، باز هم حقوق او به حدود ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان بیشتر نمیرسد. یعنی حقوق کارگران حدود ۷ میلیون تومان با خط فقر فاصله دارد. با توجه به اینکه در جامعه کارگری امنیت شغلی وجود ندارد، بیش از ۷۰٪ جامعه کارگری حداقل بگیر هستند و بخش زیادی از آنها حقوق و مزایایی دریافت نمیکنند.» یک کارگر پتروشیمی که هم پیمانکاری و هم روزمزد است، برزخی را که در آن برای زنده ماندن تقلا میکند، بسیار محسوستر بیان میکند: « چرا منِ کارگر که بیش از ۸ سال سابقه کار دارم، باید همچنان پیمانکاری و روزمزد باشم، در حالی که در همین صنعت نفت، آشنایان و بستگانِ خواص میآیند و بدون سابقه صندلیها را تصاحب میکنند و رسمی میشوند.» ۸۰ درصد بار صنعت نفت بر دوش کارگران پیمانکاری است، کارگرانی که هیچگونه امنیت شغلی ندارند، امکان رشد و ترقی در شغل خود ندارند، در بدترین شرایط آب و هوایی، با ناچیزترین حقوق که ۷ میلیون تومان زیر خط فقر است کار میکنند. همه کارگران، چه رسمی و چه پیمانکاری، زیر خط فقر زندگی میکنند. این یعنی اکثریت جامعه.
و اما اقلیت ناچیز جامعه: روز گذشته نشریه فوربس طی گزارشی در خصوص آمار میلیونرهای دلاری ایران نوشت: «رشد سریع جمعیت میلیونرهای ایرانی، بنا بر برآورد شرکت کاپژمینای، ایران را به چهاردهمین کشور ثروتمند جهان و ثروتمندترین کشور در میان کشورهای خاورمیانه بدل کرده است. ایران اکنون حتی ثروتمندتر از بزرگترین رقیب خود، عربستان سعودیست که با ۲۱۰ هزار میلیونر در رتبه هفدهم قرار دارد.» در ایران بنا بر برآورد کاپژمینای ۲۵۰ هزار میلیونر زندگی میکنند، درست در میان تحریمها و کرونا، دقیقا در نقطهای مقابل میلیونها شهروند، بیش از ۶۰ درصد جامعه که در فقر مطلق جان میکنند. فساد و تقسیم ناعادلانه ثروت هرگز به این روشنی پدیدار نشده بود. چنین تناقضی چگونه امکانپذیر است؟ پاسخ هرگز به این سادگی نبوده است: بیعدالتی. شکافی که امروز در جامعه میان فقیر و غنی دهان گشوده، محصول ناکارآمدی یک دستگاه و یا یک دولت نیست. این بیعدالتی، بی عدالتی یک ساختار، یک نظام است، که طی چهار دهه، نکبت و فلاکتی را پدید آورده، که در آن انسان هر چقدر هم کار کند، درآمدش کفاف مخارج زندگیش را نمیدهد. کارگر در این بیعدالتی ساختاری نه امنیت شغلی دارد، نه تشکل و سازمانی که از حقوق او در برابر کارفرما دفاع کند و نه امکان ترقی و رشد در شغل خود؛ کارگر در این نظام فلاکت روزمزد است، حجمی است، فصلی است، زیر خط فقر آنقدر جان میکند تا یک روز دیگر جانی برایش باقی نماند. او پاپر است.