سیزده هزار دانشآموز، بنا به آخرین آماری که سعید کریمی، معاون درمان وزارت بهداشت، دو روز پیش، دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۱، اعلام کرد، تا کنون به دلیل مسمومیت ناشی از حملات شیمیایی به مدارس به مراکز درمانی مراجعه کردهاند.
به گفته محمد حسن آصفری، عضو کمیته حقیقت یاب مجلس، تا یکشنبه، ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، بیش از ۵۰۰۰ دانشآموز در ۲۵ استان درگیر مسمومیت شده بودند. روز بعد، معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز از مسمومیت ۱۱۰۰ دانشآموز طی ۲ روز در خوزستان خبر داد. ۵ روز پیش از این دو، زهرا شیخی، عضو کمیسیون مجلس به رسانهها گفته بود که تا روز دوشنبه، ۸ اسفندماه، ۱۲۰۰ دانشآموز در دو استان قم و بروجرد مسموم شدهاند. این یعنی بیش از ۵۰۰۰ مورد در عرض یک هفته؛ یعنی حدود ۸۰ درصد مسمومیتها تا روز دوشنبه، ۱۵ اسفند و چیزی حدود ۴۰ درصد از کل مسمومیتها تا به امروز.
بیش از ۱۰۰ روز از نخستین حمله شیمیایی به دختران هنرستان نور قم میگذرد.
رژیم هنوز به هیچ یک از سوالات در مورد آن نهم آذر و حملات پس از آن در دیگر نقاط کشور پاسخی نداده. اظهارات رنگارنگ مقامات و نهادها در این مدت شدیدا متناقض و خلاف واقعیت بوده. حجم تناقضات و پراکندگی اطلاعات مخدوش و دست و پا شکسته از یک سو و عدم ارائهی آمار و اعداد دقیق از سوی دیگر، این شک را به سوی یقین هدایت میکنند که «هرج و مرج اطلاعاتی» پدیدآمده پیرامون مسمومیتهای سریالی، عامدانه و خود بخشی از عملیات شیمیاییست.
آیا «حملات شیمیایی» واقعا پراکنده و بدون سیستم بودند؟ تحلیل فضایی مدارسی که مورد حمله قرار گرفتند، در مورد معیار انتخاب مدارس و نحوهی اجرای عملیات شمیایی که چیز دیگری به ما میگویند.
آنچه که بلافاصله در این نقشه پراکندگی به چشم میآید این است که جامعهی هدفِ حملات، افراد وابسته به حکومت و فرزندان آنها که همگی در بالای شهر تهران ساکنند، نیست. هدف، حاشیهنشینان و اکثریت کمدرآمد جامعه است. بازار و مرکز شهر، مناطقی که مجلس و ادارات رژیم در آنها واقع شدهاند نیز از حملات شیمیایی به دور ماندند. حال میتوان فهمید که چرا مقامات رژیم، مسمومیت هزاران دانشآموز دختر در صدها مدرسه را کتمان میکنند و «توهم» و «هیستری» میخوانند. فرزندان آنها اگر در خارج از کشور به مدرسه نروند، در مدارس حداد عادل و مدارس غیرانتفاعی، محفوظ از حملات شیمیایی درس میخوانند. «سم به اختیاران نظام» طبیعتا کاری به فرزندان فرماندهان خود ندارند.
اکنون این سوال پیش میآید که چرا عوامل رژیم باید به دنبال مسموم کردن دختران دانشآموز باشند؟ هدف چیست؟
به این سوال اغلب پاسخهای ایدئولوژیک و شعاری داده شده. «انتقام از دختران معترض، انحراف افکار عمومی از گرانی و دیگر مشکلات کلان» تنها دو مورد بسیار رایج از پاسخها هستند.
رئیس ستاد ملی جمعیت، کاظم فروتن در نشست خبری «اولین دوره جایزه ملی جوانی جمعیت» از تشکیل «قرارگاههای جوانی جمعیت» خبر داد و «بحران نسل جوان» را یکی از مسائل مهم و کلیدی کشور خواند و گفت «ما فاصله زیادی با سیاهچاله جمعیتی نداریم.» افزایش جمعیت، فرزندآوری و ازدواج، عادیسازی و تبلیغ کودکهمسری، ممنوعیت فروش دارو و لوازم پیشگیری از بارداری... همه اینها در سالهای اخیر در امتداد یکی از اصلیترین سیاستهای رژیم اعمال شدهاند: «قانون جوانی جمعیت».
مهرداد ویس کرمی، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس رژیم بین «تحصیلات دختران و ازدواج نسبتی معکوس» میبیند و در واقع تحصیل دختران را مانع ازدواج و فرزندآوری آنها میداند: «هر چه خانمها به سمت این رفتند که درس بخوانند، ازدواج و بچهدار شدن در آنها کمتر رخ داده است.»
رئیس شورای زنان و خانواده شورای عالی انقلاب فرهنگی، کبری خزعلی در همین زمینه: «اگر دختری در دوران تحصیل به بلوغ و رشد فکری رسیده باشد و شرایط ازدواج را داشته باشد لزومی ندارد که مانع ازدواج او شوند. مدیر و مسئولین مدرسه حق دخالت در زندگی شخصی دانشآموزان را ندارند و باید با این رفتار برخورد شود.»
این دیدگاهها متعلق به «افراد خودسر و افراطی» نیستند. این عناصر، مسئول و قانونگذارند. پستهای کلیدی را اشغال کردهاند. این افراد نیروهای «تندرو» که در حواشی جریانهای سیاسی پراکنده و در اقلیت، بدون وزنه سیاسی و توان اعمال نفوذ زیست کنند، نیستند. برعکس: این طرز فکر را با رنگآمیزیهای متفاوت میتوان امروز در میان طیف گستردهای از مقامات و مسئولان رژیم یافت.
ارادهای شرعی و ارزشی در جمهوری اسلامی وجود دارد که میخواهد مدارس را برای دختران ناامن کند. ارادهای وجود دارد که نه فقط با حرف، بلکه با اعمال قوانین زنستیزانه و تامین امنیت «سم به اختیاران» میخواهد زنان را از صحنههای عمومی حذف کند، آنها را به ازدواج زودهنگام و فرزندآوری سوق دهد. ارادهای وجود دارد که از ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ به این سو از قدرت زنان به وحشت افتاده.
میگویند، سیاست را باید با نتایج آن قضاوت کرد، نه با حرف و حدیث.
طبق برآوردهای پایگاه دادههای باز ایران که بر اساس آخرین آمارهای رسمی جمهوری اسلامی، چهارشنبه هفته گذشته منتشر شد، کودکان بازمانده از تحصیل در ایران ۶٪ کل جمعیت دانشآموزان را تشکیل میدهند. به ازای هر ۱۶ دانشآموز ۱ نفر از تحصیل باز مانده. این نسبت در مقطع متوسطه به ۲۰٪ میرسد، یعنی از هر ۵ نفر یکی از تحصیل بازمیماند. در میان دختران همه این آمار و نسبتها افزایش پیدا میکنند: ۹٪ از دختران از تحصیل باز میمانند؛ در مقطع متوسطه ۲۵٪! این یعنی از هر ۱۱ دختر، یکی از تحصیل باز میماند و در مقطع متوسطه از هر ۴ دانشآموز دختر، یکی از آنها از تحصیل محروم میشود.
ناامنی مدارس برای دختران بدون شک اقدامی در راستای پیشبرد سیاستهای زن ستیزانهی «جوانی جمعیت» جمهوری اسلامیست.
سحر، ۲۴ اسفند ۱۴۰۱