۵ تکه بود. قاسم سلیمانی وقتی دفن شد، اثاث قبرش ۵ تکه بود.
محمد باقر قالیباف که در زمان خاکسپاری سلیمانی هنوز به ریاست مجلس شورای اسلامی دست نیافته بود و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بود، هفدهم دیماه ۱۳۹۸ تصویری را از یک چیدمان به سبک اینفلوئنسرهای اینستاگرامی از طریق صفحات خود در شبکههای اجتماعی منتشر کرد که در آن پنج قلم جنس در نظمی ایدئولوژیک کنار هم بسیج شده بودند. نیمهی پایین تصویر را پارچهای قرمز که بر روی آن حرف “ح” با رنگی سفید چاپ شده بود، اشغال کرده بود. بالای این پارچهی قرمز و براق، پارچهای قهوهای رنگ تا شده بود که نیمهی دیگر تصویر را پر میکرد و بر روی آن یک بسته پلاستیکی ریز، حاوی پودری سفید رنگ و یک انگشتر و یک تکه پارچهی سفید کوچک که به زبان عربی روی آن چیزهایی نوشته بودند و با رسم خطوطی افقی و عمودی جدولبندی شده بود و چندین امضا با خودکاری آبیرنگ روی آن نقش بسته بود، چیده شده بودند. عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در توضیح این چیدمان نوشته بود:
رسم و باورهای مرتبط به دفن اشیاء و ابزار همراه مردگان در خاک، قدمتی به اندازه تمدن بشری دارند. بعضی از پژوهشگران حتی با استناد به یافتههای جدید در سالهای اخیر، پیدایش رسومات و اعمال مربوط به خاکسپاری مردگان را به بستگان نزدیک “نوع بشر”، به نئاندرتالها نیز نسبت دادهاند. خاکسپاری مردگان و نهادن اثاث قبر در گورها، زادهی باور نوعی زندگی پس از مرگ است. گوربردههایی که در سونگیر کشف شدند با قدمتی بیش از ۳۰ هزار سال حکایت از لایههایی از خودآگاهی، جهانبینی و اعتقادات دارند که عمق و گستردگی آنها محدود به یک فرهنگ و یک منطقه جغرافیایی نیست، بلکه با خود بشریت و هرآنچه که پدید آورده درهمآمیخته: تمدن. آنچه اقوام بشری در مورد حیات پس از مرگ خویش باور داشتند، در مراسم خاکسپاری و دفن مردگان انعکاس یافته. وقتی هاوارد کارتر در سال ۱۹۲۲ در دره پادشاهان مصر آرامگاه توتعنخآمون را کشف کرد، علاوه بر مقادیر عظیمی از طلا و جواهر و زیورآلات، ۱۶۱ سبد میوه، ۴۰ کوزه شراب، باقیماندههایی از گوشت و نان و دیگر خوراکیها یافت. مصریان جسم مومیایی شده را “منزلگه” روح انسان پس از مرگ، در آن دنیا میپنداشتند و از آنجا که این روح در آنجا نیز باید به خوردن و آشامیدن ادامه میداده، غذا و نوشیدنی برایش در قبر قرار میدادند.
تصور مرگ به عنوان سفر در بسیاری از جوامع دلیل نهادن “توشه ی راه” در گور استنباط میشود. این «گورتوشهها» برای مصرف اموات در راه رسیدن به “زندگی” پس از مرگ در خانه آخرت، درون قبر گذاشته میشدند.[۱] سرخپوستان قوم اَشوماوی (شمال شرقی کالیفرنیا) حتی پول هم به مردگانشان میدادند تا در آن دنیا بتوانند با آن برای خود خوراکی بخرند.[۲] آن جهان غالبا ادامهی زندگی در همین جهان تعبیر میشد و به همین دلیل نیز مردگان در آنجا همان جایگاه اجتماعی و شغل زمان حیاتشان در این دنیا را داشتند: در قبر یک دهقان داس میگذاشتند که در آن دنیا هم بتواند درو کند؛ برای مرد شکارچی نیزهای در گور قرار میدادند که در آخرت با آن به شکار حیوانات اخروی برود و سپاهیان را بدون شمشیر و زره خاک نمیکردند. آینوها (ژاپن) اثاث قبر را پیش از خاکسپاری تخریب میکردند. از آنجا که در باور آینوها همه اجسام و ابزار روح داشتند و برای اینکه فرد مرده بتواند از آنها در آن دنیا استفاده کند، آن اجسام و ابزار هم باید اول میمردند.[۳] داسها شکسته، شمشیرها خمیده، نیزهها باید “کشته” میشدند تا روحشان مورد استفادهی روح انسانهای مرده قرار گیرد.
از دیدگاه مردمشناسی، گستردگی و تنوع مراسم سوگواری و آیینهای عزاداری و خاکسپاری در تمامی جوامع انسانی، بیانگر این امر است که مرگ واقعهای تعیین کننده در بدو پیدایش تمدن بشری بوده است. گذشته از ابعاد شخصی و آثار روحی و روانی که مرگ یک فرد از خود نزد اطرافیانش برجای میگذارد، و یا تصوراتی که اقوام مختلف انسانی از آنچه پس از مرگ بر سر انسان میآید دارند، مقولهی مرگ قدرتی طراحکننده در جامعه دارد. وقتی کسی میمیرد، جایی که او در زندگی اجتماعیش اشغال کرده بود، نقشی که او هنگام حیات در جامعه ایفا میکرد، به عبارتی کارکردها و وظایفش، دوباره آزاد میشوند و در اختیار عموم قرار میگیرند. میتوان گفت: هرچه میزان وظایف و مسئولیتهای اجتماعی یک فرد بیشتر، ضربهای که مرگش به جامعه و بازماندگان وارد میکند هم شدیدتر. با مرگ یک فرد، شکافی در جامعه دهان میگشاید که باید پر شود. وظایف پس از مرگ آن فرد باید دوباره بین بازماندگان تقسیم شود. مسئولیتها بر دوش افراد دیگری نهاده شوند. کسانی که برای این وظایف، مسئولیتها و کارکردها مطرح میشوند، باید توسط شبکههای اجتماعی که مرگ در آنها شکاف ایجاد کرده و موجب تغییر شده بود، پذیرفته شوند. مراسم و آیینهای خاکسپاری، از جمله گزینش و چیدمان «اثاث قبر»، بخشی از کار تنظیم این تغییرات در روابط اجتماعی افراد و تقسیم مسئولیتها و قدرت، بین جامعه بازماندگان را همواره انجام دادهاند. آداب و رسوم سوگواری نه تنها از فروپاشی ساختارهای اجتماعی جلوگیری میکنند، بلکه موجب استحکام و تداوم آنها نیز میشوند؛ نه تنها شکافهای پدیدآمده از مرگ یک فرد را در جامعه و ساختار قدرت پر میکنند، بلکه چهرهها و عناصری را هم که باید آن شکافها را پوشش دهند، به جامعه معرفی میکنند.[۴]
اکنون از این منظر میتوان به معنی و کارکرد تک تک اقلام موجود در گوربردههای ۵ تکهای قاسم سلیمانی پی برد؛ پی برد به علت بازیافت آیینی برگرفته از دوران ماقبل تاریخ و یا – به اصطلاح مسلمانان – “جهالت” و بتپرستی، توسط نظام سیاسی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی.
در باستانشناسی گوربردهها را به دو دسته تقسیم میکند: اصل و نااصل. ۴ قلم از گوربردههای قاسم سلیمانی نااصل هستند، به این معنی که صرفا برای نهاده شدن در قبر ساخته نشدهاند و وسایلی بودهاند که در زمان حیاتش توسط خودش و یا کسانی دیگر مورد استفاده قرار میگرفتند، و آن ۴ قلم عبارتند از: پارچهی قرمز که قالیباف میگوید از روی گنبد آرامگاه حسین در شهر کربلا آورده شده، پارچهی قهوهای که عبای نماز خامنهای بوده، انگشتر نماز و کیسه کوچک پلاستیکی که حاوی چند گرم خاک از منطقه کربلا است. تنها گوربردهی اصل در این مجموعه ۵ تکهای، پارچه سفیدی است به مثابه ضمانتنامه؛ گارانتی اخروی با امضای دنیوی علی خامنهای، حسن نصرالله و عماد فایز مغنیه از حزبالله لبنان، که در این جمع، مغنیه در واقع ده سال پیش از قاسم سلیمانی کشته شده بود. این گارانتی با امضا، مشخصا برای خاکسپاری سلیمانی تهیه دیده شده بود و گوربردهی اصل به حساب میآید.
این ۵ تکه به شکلی سمبلیک چیدمان ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی را به نمایش میگذارند: مذهب سیاسی، خرافات، یهودیستیزی، کیش پیشوا و ترور. خود قالیباف البته به عنوان تجسم فساد و رانتخواری، سمبل انگل سیاسی در این چیدمان را با نام خود مزین کرده. او تنها چند ماه بعد از این گورچینی به مقام ریاست مجلس شورای اسلامی دست یافت. شکافی که پس از مرگ قاسم سلیمانی دهان باز کرده بود، با خامنهای و حزبالله لبنان باید پر میشد. ترور باید ادامه مییافت، اورشلیم باید فتح و «اسرائیل از صحنه روزگار محو میشد».
هرچند هر سه دین بزرگ توحیدی، یهودیت، مسیحیت و اسلام با تعریف آن دنیا به عنوان دنیای معنوی و این دنیا به عنوان دنیای مادی، دوگانهای پدید آوردند که در امتداد آن تشریفات و آیینهای خاکسپاری مردگان نیز تغییر یافتند و رسم مبلمان کردن گور با اسباب و اثاث قبر نیز تقریبا از بین رفت، اما این آیین از درون تناقض و خرافهگرایی شیعه به نفع اسلام سیاسی، چنانکه در مثال گوربردههای قاسم سلیمانی شاهدش هستیم، دوباره سر از خاک برآورده و زنده شده است. ظاهرا تفاوت کیفی دو دنیا که توسط دو دین پیش از اسلام پدید آمده بود و یهودیان و مسیحیان را از نهادن گورتوشه در قبور منع میکرد، تفاوتی که راه انتقال اجسام و اشیاء را از این دنیای مادی به ارواح و معانی آن دنیای معنوی مسدود کرده بود، در اسلام سیاسی و شیعه از میان برداشته شده است و پلی از این دنیا به آن دنیا، لجستیک اموال و تبرکات و تعلقات و مشاغل و … را بار دیگر میسر نموده. کلود لوی استروس که بسیاری وی را پدر مردم شناسی مدرن مینامند، در فصل پایانی شاهاثر خود «مدارگان محزون»[۵] این واپسگرایی و عقبگرد تاریخی ادیان، بخصوص اسلام را با این کلمات بیان میکند:
«انسانها ۳ تلاش بزرگ مذهبی انجام دادند، تا خود را از تعقیب ارواح مردگانشان، از شر زشتیها و عذابهای آن دنیا و وحشت از طلسم و جادو رهایی بخشند. در فاصلهی زمانی تقریبا ۵۰۰ ساله از یکدیگر، به ترتیب بودیسم، مسیحیت و اسلام را طراحی کردند؛ و این مسئله آشکارا به چشم میآید که هر یک از این سه مرحله، در قیاس با مرحلهی پیشین خود نه یک پیشرفت، بلکه یک پسرفت به شمار میآید. برای بودیسم چیزی به مفهوم آخرت وجود ندارد؛ همه چیز به یک نقد رادیکال محدود شده است که هیچ انسانی توان ایستادن در برابر آن را دیگر هرگز نخواهد داشت و در پایانش عالمِ فرزانه به انکار و نفی بنیادی هدف و مفهوم همهی هستی و موجودات دست مییابد؛ مکتب و روشی که جهان هستی و همچنین خود را به عنوان یک مذهب از میان برمیدارد. مسیحیت که از نو تسلیم وحشت و ترس شده، آخرت را دگرباره زنده میکند، آن دنیا را با امیدها و تهدیدات و روز قیامت و دادگاه الهیاش دوباره مهیا میکند. برای اسلام کاری باقی نمیماند که انجام دهد؛ غیر از اینکه در این راستا قدم بردارد: اتحاد دنیای فانی و دنیای معنوی. نظم اجتماعی، با تقدس و اعتبارِ نظم فراطبیعی خود را میآراید. سیاست تبدیل به الهیات میشود. اسلام در واقع اشباح و ارواحی را که خرافهپرستی قادر به بخشیدن جان و زندگی به آنها نبود، با مردان و اشخاصی جایگزین کرد که بسیار واقعی بودند و علاوه بر این، این امتیاز نیز به آنها بخشیده شده بود که آن دنیا و آخرت را در تصرف انحصاری خویش درآورند؛ آن دنیا و آخرتی که تنها سنگینی و وزنی مضاعف بر بار گران زندگی در این دنیا بود و کمر انسانها به زیر آن خمیده شده بود.»
۵ تکه بود. قاسم سلیمانی، وقتی که دفن شد ۵ تکه بود:
امعاء.
احشاء.
دست راست.
پاچه (پای راست از مچ به پایین).
بخشی از کتف.
محمد باقرزاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، هفدهم دی ماه ۱۳۹۸ در گزارشی که برای علی خامنهای از وضعیت پیکر قاسم سلیمانی و همراهانش تهیه کرده بود، روایت کرد:
« به آقا عرض کردم: دیشب که خواستیم شهداء را کفن کنیم کربلا را دیدیم، همه بدن ها اِرباً اِرباً بود، حاج قاسم پنج تکه شده بود، سر در بدن نداشت، بخشی از کتف و دست راست وامعاء واحشاء و پای راست از مچ به پائین.
ابومهدی مهندس هم فقط در 4 الی 5 کیلو گوشت. عرض کردم: با اینکه برای کفن کردن همه وسائل را داشتیم، پارچه داشتیم، پنبه داشتیم، پلاستیک ودیگر لوازم را داشتیم اما نمی توانستیم این پیکرها را خوب جمع و جور کنیم و بسختی تیمم داده و کفن کردیم، نمی دانم امام زین العابدین در کربلا چطور جنازه سید الشهداء را با بوریا جمع کرد؟»
1. Rosenblatt, P. C., Grief & mourning in cross cultural perspective
2. Yarrow, H. C., A Further contribution to the study to the mortuary customs of the North American Indians
3. Munroe, N. G., Ainu, Creed & cult
4. Radcliff, Brown, The Andaman Islanders: a study in social Anthropology
5. Tristes Tropiques