26.7 C
Tehran
چهارشنبه 10 خرداد 1402

کُشتن برای روسری− این بار در ماهان کرمان

بعدازظهر روز گذشته در منطقه گردشگری باغ شاهزاده در...

سم به اختیار نظام

نگاهی به پراکنش حملات شیمیایی اخیر به دانش‌آموزان و نیم‌نگاهی به سیاست «جوانی جمعیت» رژیم

از اسیدپاشی تا سم‌پاشی− حملات جمهوری شیمیایی به زن

در آخرین آمار منتشر شده در خصوص مسمومیت‌های سریالی...

پهلوان نوید و جلادیاران

اصلاح‌طلب باید بیشترین نفع سیاسی ممکن را با صرف کمترین هزینهٔ ممکن از دورگردانی محکوم ببرد. این کار زمانی میسر است که کار از کار گذشته باشد

خصوصیات شغل میرغضب، در شکل سنتی‌اش از یادها رفته. با اینکه قدمتی بسیار دارد اما جلادی در اکثر کشورها به ندرت شغلی تمام وقت با جیره و مواجبی ثابت بوده؛ جلادی بیشتر حرفه‌ای بوده برای اشخاصی که دارای زمینه‌های شخصیتی و مهارتهای بخصوصی بودند؛ بیشتر تمایل بوده تا مشغله، تمایلی که افراد در کنار مشاغل دیگر به دنبال ارضای آن می‌رفتند و درضمن درآمدزا هم بوده. در اروپای قرون وسطی تا عصر روشنگری به عنوان مثال به یک جلاد در کنار اجرای حکم اعدام وظایف دیگری نیز محول می‌شد. شکنجه و اعتراف گیری به عنوان بخشی از روند قضاوت در دادگاه، همچنین انجام کارهایی که کمتر کسی به آن تن می‌داد مانند تمیز کردن فاضلاب‌ها و کفن و دفن کسانی که خودکشی کرده بودند و یا جمع‌آوری لاشه حیوانات از زمره وظایف دژخی بود. نظارت بر کار روسپیان نیز به آنها محول شده بود. در ایران پیش از مشروطه میزان درآمد میرغضب بستگی به مهارتهای جانبی او داشت. میرغضب ایرانی نیز از دریافت جیره مواجب محروم بود و تنها منبع درآمدش فرد محکوم به اعدام بود. جعفر شهری باف در تاریخ اجتماعی طهران قدیم شغل میرغضب را اینگونه به تصویر می‌کشد:

«میرغضب شغلش افتخاری، بدون مواجب بود و امرارش مانند غالب مأموران دولت که جیره و موجبی نداشتند و مخارجشان از مداخل (رشوه باج) و لفت و لیس و درآمد حقانه (حق فراش حق گزمه حق میرغضبی یعنی حق ظلم و ستم و تعدی و زور و قلدری و خودسری حق لباس دولتی) و یا انعام دست‌لاف، اجرت کار راه‌اندازی و مانند آن فراهم می‌گشت، از آن جا مأموریت تأمین می‌گردید. کاری که حتّی با درآمد یک آدم‌کشی تمام سال را به خوبی گذران و معاش می‌کرد. ترتیب کارش چنین بود که محکوم قبلاً باید روزها، بلکه هفته‌ها برای او گدایی و کسب عایدات کند تا به قتل‌گاه کشیده شود به این صورت که محکوم را تحویل بگیرد و زنجیری به دست و پا و زنجیری به گردنش ببندد سر زنجیر را به مچ و دست بیندازد و سینی‌ای که وسط تشتکی و کنارش خنجرش را گذارده بود به دستش می‌داد و جلوش می‌انداخت و هر کجا که می‌خواست و جلو هر دکّان و هر کس که مناسب می‌دانست زنجیرش را می‌کشید و او را به گدایی و درخواستش وادار می‌کرد. البتّه این طریق ساده‌ی محکوم‌گردانی و استفاده از او بود و حالت بدتر آن این بود که تا رقّت و ترحّم مردم زیادتر به حرکت آید و اعانت بیشتری کنند، گوش و بینی وی را نیز می‌برید و در سینی می‌گذاشت. یا او را مهار می‌کرد و زنجیر از بینی‌اش می‌گذراند. مردم نیز دو حالت داشتند: دسته‌ای جهت نوع‌دوستی و کمک به محکوم که میرغضب را منفعتی برسد و آزاری کمتر کند، هر کس به فراخور حال خویش چیزی در سینی او می‌انداخت؛ و گروهی که به خون مأمور تشنه بودند و این گونه مساعدت‌ها را کمک و تأیید ظلم و ظلمه می‌دانستند و از هر گونه مساعدت خودداری می‌کردند. هر چند این عمل اسیر را زیادتر در تعب قرار می‌داد و ستم میرغضب را در بار‌ه‌اش شدیدتر می‌ساخت تا طلب و استعانه را زیادتر کند. شکنجه‌اش را الیم‌‌تر می‌کرد و این گدایی چندان به طول می‌انجامید تا تأخیر بیش از آن برای میرغضب موجب مسولیت نشود و یا از محکوم توانایی و حس حرکت سلب گردد و دیگر عایدی نرساند و یا اعدامی‌دیگری در نوبت بوده باشد.»

جلاد محکوم را در کوچه و خیابانهای شهر می‌گرداند و او را به گدایی وامی‌داشت. پول این گدایی به جیب جلاد می‌رفت.

دو هفته پیش، شنبه ۲۲ شهریور ۹۹ پهلوان نوید افکاری را اعدام کردند.

پانزده روز پیش از اعدامش هیچکس او را نمی‌شناخت. هیچکس به جز آقایان حسن یونسی، وکیل مدافع وی، فرزند وزیر اطلاعات خاتمی و از چهره‌های جاه‌طلب و جوان اصلاحات و بنیانگذاران حزب ندای ایرانیان و همچنین مهدی محمودیان از اعضای جبهه مشارکت و فعال پروپاگاندای اصلاحات. این دو نفر بنا به اظهارات خودشان از خرداد ماه، به مدت ۳ ماه در جریان پرونده بودند و باز هم بر اساس همان اظهارات تصمیم به تنیدن پیله‌ای از سکوت پیرامون پروندهٔ نوید افکاری و برادرانش گرفتند، سکوتی که نهایتا به قیمت جان نوید تمام شد. زمانی که این دو نفر به پرونده ورود پیدا کرده بودند حکم اعدام نوید در دیوان عالی قضایی تایید شده بود. پس از اعدام مخفیانهٔ نوید توسط ماشین اعدام جمهوری اسلامی، وقتی این دو نفر به علت پنهان‌کاری و حتی در موردی (شیما بابایی) اجبار دیگر فعالان به سکوت اختیار کردن و اختلال در روند اطلاع رسانی در معرض اتهام از سوی افکار عمومی و کاربران فضای مجازی قرار گرفتند، این پرسش بارها به اشکال مختلف مطرح شد که چرا چهره‌های موسوم به اصلاح‌طلب در چنین مواقعی اصرار بر پنهان نمودن موارد بی‌عدالتی و نقض فاحش حقوق بشر در دستگاههای حکومتی دارند؟ چرا اطلاع‌رسانی را زمانی انجام می‌دهند که دیگر هیچ اقدام عملی ممکن نیست؟ چرا در مورد مشخص نوید افکاری همان خردادماه اطلاع‌رسانی نکردند؟ تا به امروز هیچ پاسخ و استدلال عقلانی و یا تجربی از سوی این اشخاص به این پرسش‌ها داده نشده.

اصلاح‌طلب در اصل خویش حامی نظام است نه قربانیان نظام. به همین جهت زمان اطلاع‌رسانی در مواردی همچون نوید افکاری برای او اهمیت ویژه‌ای دارد. اصلاح‌طلب زمانی از نادر مختاری می‌نویسد که دیگر زنده نیست و دیگر کسی از او درخواست اقدام عملی که موجب انجام کاری بر علیه حکومت و برای آزادی نادر بشود نمی‌تواند داشته باشد. در مورد نوید افکاری زمانی اطلاع‌رسانی می‌کند که بتواند از او و پروندهٔ او نفعی جناحی ببرد، بدون پرداخت هزینه‌ای واقعی، بدون الزام رویارویی با دستگاههای حکومت جبار.

دلیل این اطلاع‌رسانی‌های دیر، دلیل این پنهان‌کاری‌ها دلیلی کاملا پراگماتیک است. اصلاح‌طلب باید بیشترین نفع سیاسی ممکن را با صرف کمترین هزینهٔ ممکن از دورگردانی محکوم ببرد. این کار زمانی میسر است که کار از کار گذشته باشد، در غیر این صورت افکار عمومی از او انتظار اقدام و عمل خواهد داشت، انتظاری که او نه توان برآوردنش را دارد و نه میلی به آن. او ترجیح می‌دهد زمانی پرده از فاجعه بردارد که از این کار نفعی در جهت جلا دادن به چهره مزورش در افکار عمومی به او برسد. پروندهٔ نوید را رسانه‌ای کردند و تا اعدامش از میرغضب محبوبشان در برابر عفوبین‌الملل به دفاع برخاستند، نامه نوشتند، مطلب سرودند، از خودشان دفاع کردند، از نظام اعدام و اسلام و قصاص. در این دو هفته از زمان رسانه‌ای شدن خبر صدور حکم اعدام تا به قتل رسیدن نوید در شکنجه‌گاه عادل آباد شیراز، داشتند او را دورمی‌گرداندند و کاسبی می‌کردند. او را به قتل‌گاه کشاندند و دست آخر با سردخونی جلادوار جنایتی را که خود در وقوع آن سهیم بودند به مشکلی آکادمیک تقلیل دادند، که بله، جمعی از علما بر این باورند که سکوت بهتر است و جمعی دگر مومن به قدرت رسانه و ما در این میان نه اهل رسانه‌ایم و نه کاره‌ای. از بیش از ۳۰ اعدامی خبر دادند و به جلد تماشاچی رفتند:

در همین زمینه

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here