تقویم هجری، سال اسلامی با محرم آغاز میشود. در واقع آنچه که شب جمعه هفته پیش شاهد بودیم، جشن سال نوی اسلامی بود. از جشن و تبریک سال نو خبری نبود. نه فقط امسال. سال نو هرگز در گاهشمار اسلامی یک مناسبت نبوده است. شیعیان پیش از تحویل سال نوی اسلامی سیاهپوش میشوند و رخت عزا را بر تن شهرها و محلههایی که در آن شیوع پیدا کردهاند میکنند. همه چیز و همه جا “بوی محرم” به خود میگیرد. سال اسلامی با سیاهی و عزا آغاز میشود.

محرم در لکهنو (موطن احمد موسوی هندی، پدربزرگ مرتضی پسندیده، نورالدین هندی و روحالله خمینی) و نه تنها در این شهر شیعهنشین، بلکه در شبه قاره هند که بیشترین جمعیت ۱۲ امامیهای جهان را در خود جای داده، از بیست ونهم ذیحجه شروع میشود و تا هشتم ربیعالاول ادامه مییابد. ۶۸ روز محرم است. دولت ایالتی اوتار پرادش سال ۱۹۷۷، پس از بروز موج وسیعی از خشونت و درگیریهای خونین خیابانی که تعداد زیادی کشته و مجروح برجای گذاشت، برگزاری مراسم عزاداری حسینی را در این ایالت ممنوع اعلام کرد. علمای شیعه پس از این ممنوعیت اما خاموش نماندند. آنها با تحریک افکار و احساسات جوانان و نوجوانان شیعهٔ منطقه از هر فرصتی برای لغو این ممنوعیت قانونی استفاده کردند؛ از درگیریهای خیابانی گرفته تا تخریب اموال و صدور فرمان حملات انتحاری. بالاخره دولت دمکراتیک ایالتی اوتار پرادش، پس از گذشت بیش از دو دهه اجازه برگزاری تعداد محدودی از مراسم عزاداری را در چند امامبارا تحت شرایط شدید امنیتی صادر کرد.
امامبارا، حسینیه، تکیه، هیئت، درگاه، شبیه روضه، شبیه کربلا … حتی شهرداری لکهنو هم آمار دقیقی از هزاران اماکن عزاداری محرم که تشیع در کمتر از سه قرن در این شهر پدید آورده، ندارد. برگزاری آئینهای منحرف و پادآمیخته مذهبی که در اطراف سنت اسلامی پدید آمدهاند و به سرعت اشکال خودمحور و فرقهای به خود گرفتند به روشنی در شمایلنگاری و نمادهای غیراسلامی محرم خودنمایی میکنند. شبیهسازی تنها محدود به زیارتگاهها و اماکن واقع در عراق و یا صحنههای افسانهای از نزاع کربلا نمیشود، شبیهسازی و بازتولید، تکنیکهای اصلی بکار رفته در طراحی مراسم عزاداریست. سینهزنی، زنجیرزنی، بر سر و صورت خود کوفتن، انواع و اشکال متنوعی از خودزنی، با دست خالی و یا سلاح سرد، دستهگردانی، علم و کتلکشی، مداحی، نوحهخوانی، قفلبندی، گلمالی و … تقریبا همهٔ آئینها و مراسمی که در ایام محرم توسط شیعیان به جا آورده میشوند، برگرفته از مسیحیت، هندویسم و حتی مذاهب غیرالهی هستند.
این فرهنگ عزا به یکباره در قرن شانزده و هفده میلادی توسط پادشاهان صفوی به پیکر جامعه تزریق شد. سفرنامههای جهانگردانی که در آن دوران به ایران سفر کرده بودند تصویر نسبتا واضحی از نحوه برگزاری بدوی مراسم عزاداری حسینی و همچنین تغییراتی که در گذر زمان متوجه آنها شد برای ما ترسیم میکنند.
میکله ممبره (۱)، مترجم و فرستادهٔ دربار ونیز از مشاهدات خود در زمان شاه تهماسب یکم در تبریز قرن شانزدهم میلادی اینچنین مینویسد:
«در ماه مه ایرانیان تعزیه پسر علی را میگیرند که امام حسین خوانده میشود. او با قومی که [آل] یزید خوانده می شود جنگید و سرش بریده شد. برای شهادت او مراسم تعزیه به مدت ده روز انجام میگیرد، و همه عمامه سیاه و لباس سیاه میپوشند. در این ده روز شاه از دربار خود بیرون نمیآید. از سرشب تا یک ساعت از شب رفته دسته ها در خیابانها و مساجد میگردند و به فارسی مرثیه امام حسین مذکور را میخوانند. این را عاشورا میخوانند که اول ماه مه شروع شد و در دهم آن ماه به پایان رسید. من مردان جوانی را دیدم که تن خود را سیاه کرده بودند و برهنه راه میرفتند. من در میدان بیگم مردی دیدم که در زمین گودالی قبر مانند کنده و برهنه در آن ایستاده بود و تا گلوی او با خاک پر شده بود، و این هم از مراسم تعزیه بود. این را من به چشم خود دیدم. شب همه زنان به مساجد میروند و واعظی روضۀ پسرعلی را میخواند و خانمها شدیداً گریه میکنند.»
شش دهه پس از این توصیف، در اوایل قرن ۱۷ میلادی، نه تنها حاکم وقت (شاه عباس) در این ده روز سوار بر اسب در میان دستههای عزادار حاضر میشود و خود به بخشی از مراسم آئینی تبدیل شده، بلکه سهم عناصر نمایشی، نظامی، سهم خون و هیستری جمعی نیز در اجرای آئین محرم چندین برابر افزایش پیدا کرده است. اگر رانهٔ تخریب در روزهای نخستینِ تزریق فرقهٔ شیعه به جامعه ایرانی متوجه پیکر شخص عزادار و درونگرانه بود، در زمان شاه عباس به این رانه جلوههای نمایشی و برونگرانه نیز افزوده شد. آنچه در آغاز مقصودش نهاد بود، نماد شد.
دن گارسیا د سیلوا فیگوئروا (۲)، سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس صفوی یکی از اولین سیاحان اروپایی است که آثار آشکار مسیحیت در محرم را شناسایی میکند:
«واعظان بر منبرهای بلند شبیه آنچه در محل سرودخوانی کلیسا دیده میشود، موعظه میکردند. در این معنی که پس از بالا رفتن از شش یا هفت پله منبر و نشستن بر آخرین آنها مانند موعظه گران اروپا با حرارت تمام و اطوار و حرکات دست و سر و بازو به موعظه میپرداختند.»
در این سطور ما شاهد لحظهٔ تولد هویت روحانیت شیعه در اصالت روضهخوانش هستیم. دِسیلوا در سفرنامهاش ریزبینانه از جزئیات مراسم دیگری موسوم به “نحر” (شترکشی)، که وی در اصفهان در حین عزاداری محرم مشاهده کرده بود میگوید:
در مرحله نخست «زیباترین و پروارترین شتر ماده که با گل و گیاه، حلقههایی ساخته شده با برگ گیاهان، پارچههای ابریشمی، پلاکهایی از جنس طلا، زنگوله و قالیچه تزئین شده دور شهر گردانده میشود. در همان هنگام که عزاداران به شدت سینهزنی میکنند، داروغهٔ اصفهان و دیگر مقامات دولتی، همراه با دستهای از مردمان مسلح که صداهایی از خود درمیآورند، در دشت وسیعی نزدیک رودخانه خارج شهر تجمع میکنند. آنها حلقهوار دور شتر جمع میشوند. شتر را به زمین میخوابانند و پاهای او را میبندند. سپس داروغه شمشیری را وارد بدن شتر میکند [و آن را نحر مینماید]. جمعیت به هیجان آمده، به سرعت با شمشیرهای تیز، شتر را قطعهقطعه میکند. عزاداران برای به دست آوردن گوشت شتر با هم درگیر میشوند و برخی کشته و شماری زخمی میگردند. برخی کسانی که گوشت این شتر را به دست آوردهاند، آن را به گورستان میبرند؛ در حالی که جمعی دیگر به سوی شهر میدوند، به سینههای خود میزنند، فریاد میکشند و میگریند. تکاپو و هیجان مردم چنان شدید است که داروغه و نیروهای او نمیتوانند مردم را کنترل کنند. سپس هرجومرج و غوغا در شهر آزاد میشود و مراسم به شور و هیجان شدیدی منتهی میگردد.»
مراسم عزاداری تبدیل به فرایندی شده بود که طی آن خشونت ابتدا در آیینهای متنوع خودزنی شکل و شدت میگرفت و سپس در شبیهسازیهای تعزیه و صحنهپردازیهای جنگ به خونریزی و بربریت کانالیزه میشد. سرخی خون بر جامهٔ سیاه عزاداران حسینی که در ماتم امامشان به کمال درندهخویی نائل شدهاند، همان رنگ حاکم و رایج خطوط نقش بسته بر روی پارچههای سیاهیست که این روزها در و دیوار تکایا، هیئتها، حسینیهها و مساجد را مزین کردهاند.
سالها پیش از زمان نگارش این گزارش توسط دِسیلوا (۱۶۱۹-۱۶۱۸) شاه عباس به ظرفیت خشونت و توحش نهفته در عزاداری محرم و امکان بکارگیری این ظرفیت در زمینه نظامی بر حسب اتفاق پی برده بود. در جریان بازپسگیری مناطق شمالی ایران که در زمان حکومت پدرش به تصرف قوای عثمانی درآمده بودند، او پس از فتح تبریز و نخجوان شهر ایروان را که در سه قلعه آن نزدیک به ۱۲ هزار سرباز عثمانی مستقر بودند به محاصره نیروهای خود درمیآورد. دو قلعه جانبی شهر به دست سرداران شاه عباس گشوده میشوند. فتح قلعهٔ اصلی، موسوم به قلعه عتیق در کتاب «عالم آرای عباسی» به قلم اسکندر بیگ ترکمان، منشی دربار اینگونه حکایت میشود:
«شب عاشورا که مردم این طرف به تعزیه حضرت سیدالشهداء قیام داشتند غوغای عام عاشوریان اردو بازار را محصوران قلعه شورش و غلغله یورش تصور نموده جمعی که راضی به مصالحه و قلعه دادن نمیشدند از خواب غفلت برآمده از روی اضطرار دست در دامن تشفع شریف پاشا زدند و روز عاشورا که مقتل سیدالشهداء بود و حضرت اعلی به رسم معهود و سبیل معتاد لباس ماتم و سوگواری پوشیده و به لوازم تعزیه مشغول بودند شریف پاشا دیگر باره حسن آقای چاوش باشی را به پایهٔ سریر والا فرستاده به روحانیت خامس آل عبا و شهدای کربلا درخواست آن گروه نموده متقبل آن شد که در همان روز بیرون آمده قلعه را بسپارند اگر چه آئینه خاطر مبارک از اطوار ناهنجار آن طایفه غباری داشت چون أرواح مقدسه شهدا را شفیع ساخته بودند به صیقل مرحمت زنگ زدای خاطر أنور گردیده مقرر شد که قرقچای بیک غلام خاصه شریفه با فوجی از غلامان به قلعه رفته محافظت قلعه و یراق متعلقه به سر کار پادشاهی نمایند و پاشای مذکور با کل اهل قلعه بیرون آمده در صحرا خیام اقامت نصب نمایند بعد از تنشیم قوایم سریر سلطنت هر کس را در این دیار علاقه بوده اراده توقف و ملازمت داشته باشد مختار است و هرکس اراده روم نماید مرخص حسن آقا مقتضی المرام به قلعه رفته محصوران که از عظماء آقایان و زعما و چاوشان» (تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۲، ص: ۶۵۶)
از اینجا تا ایجاد «وزارت روضهخانی» و نفوذ روضهخوانان به دستگاههای حکومتی و همچنین تلفیق مراسم و فرهنگ نظامی در آرایش دستههای عزاداری با طبل و سنج و بیرق و … راه درازی نبود. صفویان با خلق تشیع به فرمول تبدیل دین به سلاح دست یافتند و در مراسم محرم توان بالقوه عظیمی برای بسیج تودهها کشف کردند. این فرقه در ایران ۴ قرن زمان احتیاج داشت تا به خودمختاری و انحراف کامل برسد؛ سلاحی که امروز آتش به اختیار عمل میکند؛ نه در دست پادشاه است و نه تحت کنترل هیچ سیستم اخلاقی برتر یا خارج از دکترین خودش؛ هر آنچه هست بسیج است و سپاه و تمامیت روضهخوانی. رئیس جمهور در جلسه کابینه روضه میخواند. روضهخوان معمم لباس سپاه میپوشد و باتوم به دست به سرکوب پابرهنگان معترض در خیابان میپردازد. نماینده مجلس بسیجیِ دیروز است. بسیج در همه ادارات، وزارتخانهها و دانشگاههای کشور مستقر است. قاضی القضات درس روضه خوانده است و احکام شلاق و اعدام و قصاص را لابلای دو نماز صبح و عصر صادر میکند. وزارت روضهخوانی صفوی امروز به صدها اداره و نهاد و ارگان حکومتی تکثیر یافته. ۶۳۰ حسینیه در تهران اواخر دهه ۴۰ خورشیدی وجود داشته که این تعداد در سال ۱۳۷۵ به ۷۵۲۸ رسید. سال ۱۳۹۴ این آمار در شهر تهران به ۱۸۰۰۰ و در ایران به ۹۱۰۰۰ حسینیه افزایش پیدا کرد. این ارقام تنها مربوط به مراکز دائم که در تمام طول سال فعال هستند و ثبت شدهاند، میشود. طبق اظهارات نهادهای رسمی در همان سال ۱۳۹۴ بین ۶۰ تا ۷۰ درصد از تکایا و حسینیهها فصلی بودند و در آمار ذکر شده لحاظ نشده بودند. سازمان تبلیغات اسلامی و ستاد اقامه نماز (یکی از اشکال پدید آمده از وزارت روضهخوانی صفوی) شمار مساجد کشور را در سال ۹۳ ۷۲۰۰۰ اعلام کرده بود، این یعنی حسینیههای کشور ۲۰۰۰۰ مورد بیشتر از مساجد بودهاند. چنین تکثیری یک نوع بافت را در ذهن تداعی میکند: چنگار.
۱. Michele Membrè, Mission to the Lord Sophy of Persia
۲. Don García de Silva Figueroa، مشاهدهگر دقیق و تیزبینی بود. او اولین مستشرقی بود که با دیدن ویرانههای تخت جمشید به درستی تشخیص داد که آنجا همان پرسپولیس افسانهای ذکر شده در کتب تاریخنگاران عهد عتیق، همان پایتخت امپراتوری پادشاهان هخامنشی است. سفرنامهی دسیلوا توسط غلامرضا سمیعی به فارسی ترجمه شد و در سال ۱۳۶۳ به چاپ رسید.