گفتگوی منتشر شده در شمارهی ۲۲ هفتهنامه اشپیگل آلمان با شاهزاده رضا پهلوی با عنوان «بله، من خواهان انقلاب هستم» که در لندن توسط خبرنگار با تجربه و کهنهکار تقریبا ۶۰ سالهی این رسانه، «سوزانه کُلبل» انجام شد، بیش از آنکه حاوی موضوع جدیدی در خصوص وضعیت کنونی ایران و یا دیدگاههای شاهزاده در مقطع کنونی باشد، بیانگر رویکرد− اگر نگوییم «چپهای آلمان»− دست کم بخش قابل توجهای از نیروهای چپ عمدتا پا به سن گذاشتهی همنسل خانم «کلبل» است: رویکردی به غایت محافظهکارانه، پراگماتیک و به طرز نیشداری «ارتجاعی». یعنی رویکردی که از اساس «هویت سیاسی چپ» را نقض میکند.
کلبل در بخشی از این گفتگو که عنوان مطلب از آن برآمده میگوید: «آخرین خیزش از سال ۲۰۲۲ تا کنون به قیمت جان بیش از ۵۰۰ زن و مرد ایرانی تمام شد. دهها هزار معترض بازداشت، شکنجه و بعضا حتی اعدام شدند.» او اینها را به قصد برشمردن جنایات رژیم عنوان نمیکند. کلبل این اعداد را مانند یک فروشنده به عنوان «رسید» تقدیم شاهزاده میکند و میپرسد: «آیا شما یک انقلاب جدید ایرانی میخواهید؟»
و وقتی شاهزاده در پاسخ میگوید: «بله، من خواهان یک انقلاب هستم…»، کلبل بلافاصله «رسید» را امضا میکند: «از سالن یک هتل ۵ ستاره در لندن، راحت میتوان اعلام [انقلاب] کرد.»
«رسیدی» شبیه به این را خامنهای در نماز جمعه معروف «خرداد ۸۸» تقدیم مردم و مخالفانش کرده بود. با این کلمات: «الان همین چند نفری که در این قضایا کشته شدند؛ از مردم عادی، از بسیج، جواب اینها را کی بناست بدهد؟ […] من از همه میخواهم به این روش خاتمه بدهند. […] اگر خاتمه ندهند، آنوقت مسئولیت تبعات آن، هرج و مرج آن، به عهدهی آنهاست.»
هدف از برشمردن تبعات انقلاب ملی، محول کردن مسئولیت سرکوب و کشتار به شاهزاده است؛ مسئولیت جنایاتی که رژیم مرتکب آنها شده و همچنان میشود.
کلبل در ادامه تلاش میکند، تصویری قدرتمند و با ثبات از رژیم ارائه دهد؛ رژیمی که باید از آن «ترسید»، رژیمی که به گفتهی او هنوز حامیان زیادی دارد: «ایرانیهای ثروتمند زیادی هستند که از این رژیم بهره میبرند.» در توییتر فیلمی از یک لامبورگینی در خیابانهای تبریز را بازنشر میدهد و مینویسد: «در ایران همه در رنج نیستند…»
مشابه تصویری که این توییت القا میکند را از لابی رژیم در آمریکا سراغ داریم: توییتهای فرناز فصیحی از پارک مختلط و مردم شاد، نگار مرتضوی از بازار کریسمس خیابان میرزای شیرازی تهران و …
![](https://irantrue.com/storage/2024/05/negar-mortazavi-disinfo.jpg)
این تصویر گمراهکننده به همان اندازه صحت دارد که «ادعای همکاری شاهزاده با «مسیح علینژاد». در مقدمهی گفتگو، کلبل مینویسد: «او [شاهزاده] با چهرههای سرشناس اپوزیسیون، مانند فعال نامآشنا مسیح علینژاد، همکاری میکند».
آیا شاهزاده با خانم علینژاد همکاری میکند؟
خیر.
همین نمونه نشان میدهد که کلبل شناخت صحیحی از واقعیت جامعهی ایران و فضای سیاسی آن ندارد.
تصویر «یک رژیم قدرتمند» که «غیرقابل براندازیست» توسط کلبل در بخشهای مختلف این گفتگو تزریق شده. مثلا آنجا که شاهزاده میگوید: «رژیمی که فقط ۱۰ درصد حامی دارد، نمیتواند دوام بیاورد»، او این جمله را به میان گفتگو پرتاب میکند: «اما با این حال حاکمان آنجا نسبتا مدت زیادی دوام آوردند.»
۸ سال پیش، کلبل بعد از سفر به ایران، مصاحبه با ولایتی و مهرههای رژیم، با پگاه آهنگرانی به کافهی او در تهران میرود و از همان جا چند سال پس از اعتراضات ۸۸، اعلام میکند که مردم با سپاه پاسداران و حکومت «آشتی» کردهاند. چرا؟ کلبل: «چون فهمیدهاند که رژیم قویتر از آنهاست»!
همین تصویر از «قدرت و ثبات» حکومت و «تسلیم شدن» مردم ایران در رویارویی با آن را اکنون پس از گذشت سالها در دیدگاه خبرنگار دوباره میبینیم. نه تنها در مصاحبه با شاهزاده.
«سوزانه کلبل» در محفلی همراه با «روزبه پارسی» از سوئد، برادر «تریتا پارسی»، یکی از سرشناسترین لابیگرهای جمهوری اسلامی، ۴ ماه پیش، ۱۲ بهمن ۱۴۰۲، از آلمان جمهوری اسلامی را «محکم نشسته بر زین قدرت» اعلام کرد: «ساده بگویم آنها [حکومت] قویتر [از مردم] هستند.»
مصاحبهکننده در این فیلم از کلبل میپرسد: «سیاست خارجی اروپا و آلمان در مواجهه با رژیم تهران چگونه باید باشد؟ و این سیاست به چه چیزهایی باید توجه کند؟»
– کلبل: «در سیاست خارجی آلمان نسبت به دولت ایران، ما واقعا شاهد یک تغییر واضح هستیم. آلمانها پیش از این یک نوع «قدرت نرم»، یک نوع «ملت واسطهگر» بودند. در حالی که آمریکاییها همیشه سفت و سخت ظاهر میشدند، آلمانها موضعی داشتند که… چطور بگویم… «فرهنگی»، «شخصی» بود و همچنین «نوعی علاقه نسبت به یکدیگر» وجود داشت. ولی همه اینها به یکباره با آمدن وزیرخارجه جدید، «آنالنا بربوک» عوض شد که خیلی رُک گفت: ما از این رژیم وحشی حمایت نمیکنیم. ما از زنان، از جنبش حمایت میکنیم. این ولی باعث شد که تمام کانالهای گفتگو یخ ببندند. و اصلا امکان دستیابی اهداف، خیلی خیلی کاهش پیدا کرد. برای همین من از خودم میپرسم: علاقه و تمایل خوب است، ولی سیاست خارجی موثر یعنی اینکه آدم بتواند کاری را به انجام برساند، بتواند انسانها را از پای چوبه دار نجات دهد، بتواند به توافقهای سیاسی دست پیدا کند، بتواند واسطهگری کند در مواقعی که تنگناهای سیاسی در گفتگوها و مذاکرات ایجاد شدهاند. آلمان این امکانات را به باد داد. آیا این کار هوشمندانهای بود؟ به نظر من، نه!»
«کلبل»، وقتی مصاحبهگر از او میپرسد که ایرانیان در تبعید در خصوص سیاست خارجی آلمان چه نقشی ایفا میکنند، به صراحت پاسخ میدهد: «آنها نمیتوانند سیاست خارجی آلمان را تعیین کنند.»
– چرا؟
کلبل استدلال میکند: «طبیعیست که خواستههای ایرانیان در تبعید به شکل خودکار با خواستهها و منافع کشور آلمان همخوانی ندارد. آلمان منافع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد، روابط راهبردی و همپیمانهایی در منطقه هم دارد که همیشه با منافع کسانی که از یک کشور گریختهاند سازگاری ندارد. پراگماتیسمی که یک سیاست خارجی باید داشته باشد، به طور حتم بعضا برای کسانی که از کشوری میآیند که در آنجا مورد سرکوب قرار گرفتهاند. برعکس، کسانی که در آلمان پناه پیدا کردهاند، باید تحمل داشته باشند، که همه چیز آنطور که میخواهند نیست. آنها اینجا امنیت دارند. ولی قطعا نمیتوانند سیاست خارجی آلمان را تعیین کنند.»
اگر کسی نمیدانست که این اظهارات از خبرنگار سرشناس یک رسانهی چپ، مثل اشپیگل سرزده است، مطمئنا گمان میکرد که یکی از فعالان تندروی «آ اف دی» دارد از گوشههای تاریک ذهن فاشیست خود در مورد مفاهیمی مثل «ادغام فرهنگی» و «حق رای» شهروندان آلمانی با تبار غیرآلمانی سخن میگوید. این حد از ارتجاع در استتار پراگماتیسم را حتی در تفکر نیروهای راست افراطی به ندرت بتوان با این درجه از خلوص پیدا کرد.